.
🌸 بخشی از داستان اویس قرنی
🌹 اویس اهل قرن از کشور یمن بود .
او پیامبر را ندیده عاشق پیامبر بود.
مادر پیری داشت که او خدمتش میکرد .
روزی از مادر خواست اجازه دهد تا به دیدار پیامبر به مدینه برود !
مادرش گفت وقتی به محضر رسول خدا رفتی، غروب دیگر بیا.
حالا آن روزی که ایشان رسیده، رسول خدا تشریف نداشتند.
بعد از غروب آمدند.
ایشان هم تا غروب که مادر اجازه داده بود ماند و بعد حرکت کرد و آمد.
پیغمبر را ندیده برگشت.
ایشان امیرالمومنین را زیارت کرد.
ظاهرا در جنگ نهروان بود. امیرالمومنین فرمودند که امروز هزار نفر بر مرگ با من بیعت می کنند.
عبدالله بن عباس که پسر عموی امیرالمومنین بود، گفت آخر چرا عدد می گویید. حالا یک وقت نشد. بله؟ خب یک وقت نشد. بعد ما چجوری دربیاوریم و درستش کنیم ؟
اتفاقا آمدند و آمدند و نهصد و نود و نه نفر شدند و دیگر کسی نیامد.
گفت آخر مگر مجبوری اینگونه حرف بزنی؟ امام فرمودند یک نفر دیگر می آید و من منتظر او هستم .
یکی دو ساعت گذشت و دیدند یک عربی دارد از بیابان می آید.
امیرالمومنین فرمودند و نشانی دادند که این کیست.
این اویس قرنی بود.
لذا ایشان جزء صحابه پیغمبر حساب نمی شود. جزء تابعین است.
تابعی کسی است که صحابه را دیده و پیغمبر را ندیده. ایشان جزء تابعین است.
آنجا با امیرالمومنین بیعت کرد. در همان جنگ هم در آغوش امیرالمومنین علیه السلام شهید شد. و به اعلا علیین رسید.
🌺یاوران قرآن
@yavaranQoran