🌿 شرکت کننده شماره 3⃣ وقتی کوچک بودم رفته بودیم مشهد پابوس امام رضا (ع) بعد زیارت رفته بودیم پاساژ که برام یه چادر جدید بخریم. وقتی اقای فروشنده ذوق من رو برای خرید چادر دیدن از من اسمم رو پرسیدن و من رو به این کار خوب تشویق کردن.پس از انتخاب چادر پدرم از اقای فروشنده درخواست تخفیف کردن و ایشون گفتن چون دخترتون در این سن کم به چادر و حجاب علاقه داره و سادات هم هستید این چادر هدیه من به دخترتون ... _____________________________ تازه به سن تکلیف رسیده بودم پوشش کاملی داشتم اما چادر به سر نمیکردم. مثل همیشه پس از نماز در حال خارج شدن از مسجد بودم که امام جماعت مسجد صدام زدند. وقتی به نزدشون رفتم ایشون حجاب من رو تحسین کردن و در نهایت هم گفتن که با داشتن چادر زیباتر میشی... تمام راه داشتم خودم رو با چادر تصور میکردم و در مورد صحبت های حاج اقا فکر میکردم.وقتی رسیدم خانه به مادرم گفتم که امروز عصر بریم برام یه چادر مشکی بگیریم... 🧕🏻 «تــمـــدن ســـازان 🕊 نــســـلـــ ظــهــور🌕»
シ︎ ❥︎ @yazainab314