آقا حقیقت بابت آقای رئیسی که عکسش را زدید دم مغازه می‌خوایم باهاتون صحبت کنیم. + ما بلد نیستیم.برید کنار یک نفر دیگه. ما ناراحت شدیم. خانواده ما خو دیشب گریه می‌کردند. جداً مگم. چون خانم من باباشون رو سه ماه پیشتر از دست دادند، خانواده ما عجیب ناراحت شدند. اصلا گریه افتادند. چون رئیسی هم دوتا دختر داشت. از وقتی که گفتند این هلی کوپتر دچار سانحه شده این خانم ما اصلا همه‌ش دعا مکرد. من خودم توی همین مغازه قصابی کتاب دعا دارم و برای رئیسی دعا مکردم. معلوم بود که رئیسی فکر مملکت هست. از بس زحمت می‌کشیدند. با دل و جون کار میکردند. خدایی‌ش مگم. خدابیامرزتشون خودش میگفت: اگه یه شهر ۳۰ بار من باید برم، من می‌رفتم تا اون پروژه آماده بشه. یعنی اون کار کِرده بشه. همین هم مشد. اگه یه کسی حرفش را بزنه و کارش هم بکنه واقعا خیلیه! یعنی چه؟ یعنی پُشت محکمه. چندتا کارخونه بود که خوابیده بود. خیلی آدمی میخواد که جذبه داشته باشه که بتونه راه بندازه. توی مملکت ما واقعا این ها تک بودند. حیفشون! به نظرتون با این سختی ها چرا تشیع جنازه‌ی شهید رئیسی اینقدر شلوغ شد؟ آدم دوست داشتنی بود و همه جا می‌رفت. محبت هرکسی واقعا فرق میکنه‌. خوب بودن آدم بقیه را می‌کشونه. دیه نمی خواد آدم تبلیغ کنه که مردم بیان تشیع جنازه. اگه تشیع جنازه اینجا بود حتما یه ضرب با دل و جون میرفتم. اما کاری دستم برنمیاد و دعا مکنم، یاسین براشون میخونم. زیارت عاشورا میخونم. دور روز هست دارم میخونم. خدا جایی بهش مده که یادش به اینجا نیست. مردم دار بود و با جون خودش زحمت می‌کشید. تا می‌تونست داشت کار مکرد. عکس دوسال پیش تر اون را که ببینی با الانش خیلی فرق مکنه! به خاطر زحمت‌هایی که کشیده. هیچ کدوم از مشتری ها اومدن بگن که چی هست زدی؟ بکن بره.! + هیچ کس جرئت نمیکنه بگه چرا من عکس زدم. هرکسی عشق کسی رو داره. اتفاقا چند تا از همچراغ هامون هم عکس زدن در مغازه‌شون. چند تا عکس دادن من، منم دادم همچراغ ها که عکسش را بزنند. خوبی هیچ موقع بدی نمیشه. مادرخانمم هم خونه مون بود، گریه افتادند. ⚪️ @ganje_mehriz 🆔 @yazde_ghahraman