چقدر حرف دارد این نگاهت !
چشم دل به کجا دوخته ای؟
چشمان خسته ات گویی به جایی دوخته شده و دل بزرگت در جایی دیگر سیر میکند
نکنه خودتم خبر داری که لحظاتی بیش در این دنیای فانی نخواهی بود ؟
شاید کارنامهٔ مسئولیت کوتاه اما پر بارت رامحاسبه میکنی " قَبلَ اَن تُحاسَبوا " ؟
و یا همچون شهید چمران عزیز در این لحظات آخر با دستها و پاها و چشمان خسته ات با زبان دل ، نجوا میکنی ، عذر تقصیر میخواهی و وعده میدهی که تا لحظاتی دیگر به رنجشان پایان خواهی داد ؛
یا نگران وعده هایی هستی که در این سفرهای آخری به پا برهنگان دردمند، داده ای؟
و نهال عشق و امیدی که در دلهایشان کاشته ای ؟
که بعد از من آیا محقق خواهند شد ؟
امیدت به خدا باشد مرد
و دلت آرام، به حضور رهبر حکیم و فرزانه ای که بی درنگ نهال های کاشته ات را با آب عشق و امید آبیاری میکند ؛ مجال پژمردن نمی دهد .
می شنوی ؟
باران رحمت ولایت است که بر یک ايران دلِ اندوهگین و پریشان می بارد و ندا میدهد که :
" همه برای سلامت این جمع خدمتگزار دعا کنند. ملت ایران نگران و دلواپس نباشند، هیچ اختلالی در کار کشور به وجود نمیآید "
آری سیّد آقا ابراهیم عزیز
تو هم نگران نباش ، آسوده بیارام ؛ بگذار زخمهای دل و تنت التیام یابد ؛
راستی شنیدی آقا تو را با چه عبارت های زیبایی خطاب کردند ؟
خادم الرضا ، عالم مجاهد ، خستگی ناپذیر ، خدمتگزار صمیمی و با ارزش ، رئیس جمهور مردمی ، باکیفیت و پرتلاش و....
و اینا یعنی خدا هم انشاءالله راضی است .
تقبل الله آقا سیّد بزرگوار
ص مؤیدی