(امام سجاد در عزای پدر) از بس که در عزای پدر ، گریه می‌کند خون‌ها به‌جای اشک بصر گریه می‌کند بانگ تلاوتی که به گوشش رسیده است از نیزه ، با لبان پدر ، گریه می‌کند از ظهر خون و شام غریبان اهل‌بیت (ع) هر شب نشسته تا به سحر گریه می‌کند چون کشتی سپاه حسینی به نینوا... در خون شده‌ست زیر و زبر گریه می‌کند بیند به چشم خویش چو در آسمان عشق بر نیزه ها طلوع قمر گریه می‌کند دیده گلوی اصغر در خون تپیده را پرپر شده ز تیر سه‌سر گریه می‌کند بر روی نیزه‌های ستم چونکه دیده است هفتاد و دو جداشده سر ، گریه می‌کند از مرگ جانگداز عزیزان مصطفی ‌(ص) با اشک و آه و خون جگر گریه می‌کند بیند چو آل عصمت سلطان کربلا... در راه شام غم به سفر گریه می‌کند یاد لبان تشنه ی بابا ، به روی آب... چون می‌کند به دیده نظر گریه می‌کند آه و فغان تشنه لبان را شنید و دید نزد ستم نکرد ـ اثر ، گریه می‌کند هرچند گریه خیز بوَد شرح کربلا اما برای خلق بشر ، گریه می‌کند چون کربلا حیات مسلمانی است و دین بر مسلمِ بدون خبر گریه می‌کند بر آن جماعتی که : به بازار عاشقی پیوسته چون ‌کنند ضرر گریه می‌کند این است شرح راز امامت که : با دلی... خالی ز بغض و کینه و شر گریه می‌کند در کربلا که : هست نماد مقاومت بر پیروان خسته کمر ، گریه می‌کند چون عده‌ای شدند ز غفلت غلام ظلم بر شیعیان تشنه ی زر ، گریه می‌کند (ساقی) همین بس است در احوال آن امام در مرگِ شاهِ نیزه به سر ، گریه می‌کند شد عاقبت شهید به حکم "ولید" پست که : شیعه از غمش ز جگر گریه می‌کند سید محمدرضا شمس ساقی