🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 ﷽  چهره ها مشخص نیست. آنچه دیده می شود، تاریکی و سایه است که روی زمین بر هم می غلتند. چه کسی را می توان محکوم دانست؟!  این پرسشی است که جان قیصر را به درد آورده است اما او هر چه بیشتر می اندیشد کمتر می یابد. حادثه ای که پدید آمده است، کاملاً بی سابقه بوده و از میدان تجربه و دانش دانشمندان رومی بیرون می باشد. بر همین اساس است که نمی‌توان فکر را بر کسی یا چیزی خاص، متمرکز ساخت...  اکنون، از آن واقعه هولناک ساعت ها میگذرد. ساعتی هم از رفتن مهمانان گذشته است. خدمه و کارکنان تالار جشن، خسته و سر در لاک خویش به کار جمع‌آوری و مرتب کردن چیزهایی مشغول هستند که بر زمین پخش و پلا گردیده است.  قیصر که همچنان سر به گریبان خویش دارد، افسرده و غمگین بر تخت خویش نشسته است. کسی را یارای آن نیست تا در چنین دقایق پرتشویشی، با او همدم شود و سخن گوید.  🌹عروس، دختری خلیده در دگر گونی بی‌سابقه‌ای که روح او را به یکباره تسخیر کرده است، به اتاق خویش پناه می برد و در تنهایی خود گم می شود و انتظار می برد تا خواب چه هنگام از راه فرا رسد 🌼   شب چهاردهم چهارده شب میگذرد. از آن شبی که واقعه هولناک روی داد، زمین لرزید، تخت قیصر روم و میهمانان جشن عروسی واژگون شد و همه چیز به هم ریخت چهارده شب میگذرد.  دختر یشوعا در همان شبی که واقعه اتفاق افتاد خوابی عجیب دید:  عیسی با شمعون و تعدادی دیگر از حواریون ابتدا پیش او آمدند.  آنگاه منبری به شفافی نور و از جنس ناب ترین و مصفاترین بلورها را در میان تالار جشن بر زمین نهادند. دیوارها را از میان برداشته بودند یا نه؟  خودش هم نمی دانست؛ ولی هر چه بود و می‌توانست از اتاق خودش و در جایی که نشسته است همه جا را ببیند همه دنیا را! آن منبر عجیب ساقه های نور خورشید را بر پیکر خویش داشت و به بلندای آسمان متصل بود!  ناگهان مردانی پدید آمدند!  چه کسانی بودند آنها؟! دختر یشوعا هیچ کدامشان را نمی شناخت اما دید که عیسی و حواریون او به احترام آنها از جای برخاستند.  بعد یکی گفت: اینها پیامبر اسلام(ص) علی مرتضی(ع) حسن(ع)  حسین(ع)  و ۶۰ نفر از فرزندان سرور شهیدان می باشند!  دختر یشوعا، نفسی را که در سینه حبس ساخته بود رها ساخت و هوا را دوباره به کام کشید معطرترین رایحه ای که به مشام خورده بود را احساس کرد.  بعد با دلی که انگار از یادی آشنا و دوست داشتنی می تپد به چهره رسول خدا نگریسته بود. همگی چشمها در آن لحظات بر محمد بودند.  دختر یشوعا لحظه لحظه آن خواب را به خوبی در ذهن نگه داشته است پیامبر اسلام روی به عیسی آورده و گفته بود: - آمده ام که با تو پیوند بندم و این دختر را برای پسرم ابومحمد حسن عسکری از شمعون خواستگاری کنم. عیسی (ع) پس از شنیدن این سخن یار خویش را مخاطب قرار داده و گفته بود: -ای شمعون! سعادت بر تو روی آورده و خوشبختی بزرگی که آرزوی هر کس باشد در انتظارت می باشد! اکنون دختر خویش را بر فرزند محمد(ص) پیوند نما... ⏪⏪⏪ ادامه دارد... 👈روزهای دوشنبه و جمعه برگرفته از کتاب او می آید/ رضا شیرازی/انتشارات پیام آزادی 🕊✨اللهم عجل لولیک الفرج✨🕊 🌹یــــوســــف زهـــــرا (س)🌹 http://eitaa.com/joinchat/1998651393Cf34e69b927