🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 ﷽ (قسمت سوم): آن حضرت به من فرمود: شب اینجا بمان و خطی به طرف قبله کشیدند و فرمودند:این قبله است و من فردا صبح می آیم تا باز به طرف مکه برویم. بالاخره تا یک هفته به همین نحوه گذشت صبح روز هفتم آبی در بیابان پیدا شد به من فرمودند: در این آب غسل کن و لباس احرام بپوش و هر کاری من می کنم تو هم بکن و با من لبیک ها را بگو که اینجا میقات است من آنچه آن حضرت فرمودند و عمل کردند انجام دادم و بعد مختصری راه رفتیم به نزدیک کوهی رسیدیم صداهائی به گوشم رسید. ✨💫✨ عرض کردم: این صداها چیست؟ فرمودند: از کوه بالا برو درآنجا شهری می بینی داخل آن شهر شو آن حضرت این را فرمود و از من جدا شدند. من از کوه بالا رفتم و به طرف شهر سرازیر شدم از کسی پرسیدم اینجا کجاست؟ گفت:این شهر مکه است و آن هم خانه خدا است یک مرتبه به خود آمدم و خود را ملامت کردم که چرا هفت روز خدمت آن حضرت بودم ولی استفاده ای نکردم و با این موضوع به این پر اهمیتی خیلی عادی برخورد نمودم. ✨💫✨ به هر حال ماه شوال و ذیقعده و چند روز از ماه ذیحجه را در مکه بودم بعد از آن رفقائی که با وسیله حرکت کرده بودند پیدا شدند. من در این مدت مشغول عبادت وزیارت و طواف بودم و با جمعی آشنا شده بودم وقتی آشنایان و دوستان مرا دیدند تعجب کردند و قضیه من در بین آنها که مرا می شناختند معروف شد. 📗ملاقات با امام زمان ص ۲۵۳ 🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة http://eitaa.com/joinchat/1998651393Cf34e69b927