#کارشکنی_مقامات_سوری_برای_مقاتله_با_صهیونیست_ها
◽️ چنان که از قرائن و شواهد متعدد برمی آید، سوری ها خیال نداشتند از این نیروها بهرۀ نظامی ببرند؛ بلکه درصدد بودند تا صرفاً به عنوان اهرم فشار از آنها استفاده کنند.
#متوسلیان از این وضعیت به هیچ وجه راضی به نظر نمی رسید. از این رو درصدد برآمد تا مراتبِ اعتراض خود را به مقامات سوری ابراز کند. محسن کاظمینی، از کادرهای
#تیپ_27 می گوید:
«...کاسۀ صبر نیروها لبریز شده بود. همه به
#احمد فشار می آوردند که
#حاجی ، چرا در
#سوریه زمینگیر شدیم؟ پس کی می گذارند وارد عمل شویم؟»
🔸 کار به حدی بالا گرفت که هنگام بازدید رفعت اسد - برادر رئیس جمهور و مرد شمارۀ دو حکومت
#سوریه - از پادگان زبدانی،
#احمد برای تعیین تکلیف بچه ها با او صحبت کرد. در آن دیدار، طرف سوری از مواجهه با اصل مطلب طفره می رفت و با یک سری تعارفات، از قبیل اینکه شما میهمانان عزیز ما هستید و این قبیل تعارف ها، سعی داشتند ما را مُجاب کنند.
سرانجام
#حاج_احمد طاقت نیاورد و به رفعت اسد گفت:
«ما برای میهمانی به
#سوریه نیامده ایم. شما بهتر می دانید که هنوز تکلیف جنگ ما با صدّام، یکسره نشده. اگر حاضر شده ایم به اینجا بیاییم، برای این بود که ثابت کنیم اگر محور جهاد، اسلام باشد، بچه های پانزده - شانزده سالۀ مسلمان سوری هم می توانند مثل شیر به ارتفاعات اشغالی «جولان» کشور شما حمله ببرند، گوش سرباز
#اسرائیلی را بگیرند و او را با خفّت بیاورند و در خیابان های
#دمشق بچرخانند؛ مثل همان کاری که
#بسیجی های نوجوان ما در فتحِ مبین و
#بیت_المقدس ، با کماندوهای بعثی صدّام کردند...تعارف بس است. تکلیف ما را مشخص کنید. اگر به هر علت قرار است حضور ما در
#سوریه صرفاً در حد وجه المصالحه و برگ برنده ای در مذاکرات سیاسی شما باشد، ما اهل آن نیستیم!
🔹 فرماندۀ قوای محمد رسول الله (ص) پس از این گفت و گو، برای تعیین تکلیف نیروها، ظهر روز پنج شنبه سوم تیرماه ۱۳۶۱ با یک پرواز فوق العاده از دمشق راهی تهران شد.
👈 ادامه دارد...
📚 برگرفته از کتاب ارزشمند
#همپای_صاعقه ، صفحه ۷۸۸ و ۷۸۹
@yousof_e_moghavemat