🌸 💎 🔸️ ✔ 💎 عملیات بیت المقدس بدون آمادگی نیروها شروع شد. یادم هست داشتم از در انرژی اتمی بیرون می آمدم و از هیچ چیز هم اطلاعی نداشتم. نه نیروها اسلحه گرفته بودند و نه امکانات کافی وجود داشت. ساعت پنج بعد از ظهر بود. شاید هم حوالی ساعت شش. را دیدم که به داخل مقر می آید. ماشین را نگه داشت و سلام و علیک کردیم. گفت: "امشب عملیات است." گفتم: "حاجی..." گفت: "حرف ندارد. شب عملیات است و بروید سریع آماده شوید." فرصت نداد که حرف بزنم. از همان جا رفتم و مشغول آماده کردن نیروها شدم. هر چقدر که توانستیم امکانات جور کردیم، ولی با همه این ها فرصت آنقدر اندک بود که نتوانستیم خیلی از وسایل و تجهیزات مورد نیازمان را تهیه کنیم. بچه های تخریب برای قطع کردن سیم تله و باز کردن معابر، سیم چین احتیاج داشتند که ما فرصت تهیه آن را نداشتیم. رفتم سراغ . گفتم: "حاجی ما تعدادی اسلحه می خواهیم، اسلحه کم داریم." در گردان های عملیاتی هم خیلی از نیروها اسلحه نداشتند. آر پی جی و تیربار که دیگر جای خودش! گفت: "ما هیچ سلاحی نداریم. هرکس اسلحه می خواهد از دشمن بگیرد." هر کس که برای اسلحه می آمد، همین را می گفت و طرف مقابل هم با شنیدن آن بر می گشت و دیگر چیزی نمی گفت. خیلی از نیروها شب عملیات دست خالی وارد شدند و وقتی خط اول دشمن شکست، اسلحه گرفتند و مجهز شدند. ⬅️ ادامه دارد... 📚 برگرفته از کتاب جذاب و خواندنی ، خاطرات جذاب و نگفته سردار جعفر جهروتی زاده ⚘ 🆔 @yousof_e_moghavemat