تو که آخر گره رو وا میکنی... غلام، از حرمت رو سیاه برگشته دوباره مصری به چاه برگشته . به راه رنگ خجالت بریز و راهی شو حوالی قدمت رنگ راه برگشته . گدا رسیده به صحن تو، بی پناه و غریب و در پناه تو با سرپناه برگشته . پر از گناه و خجالت پر از هراس و امید و رو سیاه رسید و چو ماه برگشته . چگونه است که زائر شدند اهل گناه چگونه همچو کسی بی گناه برگشته؟ . چنان مقابل گنبد به سجده آمده ام به سویم از همه سو،هر نگاه برگشته . چقدر حوصله داری و مهربان هستی هزار باره (سگی رو سیاه) برگشته . هراسِ هیچ ندارد،غلامِ تو،مثلِ کسی که از لبه ی پرتگاه برگشته . دوباره از حرمِ تو به خانه برگشتم دوباره مصری به چاه برگشته . زخم @mostafanasiripoem