💌 روزی قرار بود با پدر جايی برويم. وقتی ايشان آمدند، ديـدم كه عبا بر تن ندارند. علـت را جويا شدم، گفتند: مادرت خوابيده و عبای من را روی خود كشيـده ... گفتم: آخر بـدون عبا كه آبـرو ريـزی است ... ايشـان فرمودند: اگر آبروی من به اين عبـاست و آن‌هم در گرو بيـدار شدن مادرت می‌باشد ، من نه ايـن عبا را می‌خواهم و نه آن آبرو را ... ❤️❤️❤️ نقل از فرزند ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood1 سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا