.
⭕️چوپان گله گوسفندان را به آغل برد و همه درهای آن را بست چون گرگهای گرسنه سررسیدند درها را بسته یافتند و از رسیدن به گوسفندان ناامید شدندبرگشتند تا نقشه ای برای بیرون آمدن گوسفندان از آغل پیدا کنند.!!سرانجام گرگ ها به این نتیجه رسیدند که راه چاره ...برپایی تظاهراتی جلوی خانه چوپان است که در آن آزادی گوسفندان را فریاد بزنند !!!گرگها تظاهرات طولانی را برپا کردند و به دور آغل چرخیدند*چون گوسفندان فریاد گرگها را شنیدند**که از آزادی و حقوق شان دفاع میکنند...!!!**برانگیخته شدند و به آنها پیوستند...!!!*آنها شروع به انهدام دیوارها و درهای آغلشان کردندتا این که دیوارها شکسته شد و درها باز گردیدو همگی آزاد شدندگوسفندان به صحرا گریختند و گرگها پشت سرشان دویدند چوپان صدا می زد و گاهی فریاد می کشید و گاهی عصایش را پرتاب میکرد تا بلکه جلوی شان را بگیرد اما هیچ فایده ای دستگیرش نشدگرگها گوسفندان را در صحرایی بدون چوپان و نگهبان یافتندآن شب ...شبی تاریک برای گوسفندان آزاد و رها بودو شبی اشتها آور ...برای گرگهای به کمین نشسته !!!*روز بعد ...**چون چوپان به صحرایی که گوسفندان در آن آزادی خود را بدست آورده بودند رسید ...**جز لاشه های پاره پاره و استخوان های به خون کشیده شده چیزی نیافت.
این حکایت مردمی است که به دعوت و دام منافقین و شیپور آزادباش دشمن قیام می کنند.
┄┅═✧☫✧●زاغ سفید●✧☫✧═┅┄
┄┅═☞
@zaghsefid☜═┅┄