از رستوران که بیرون میزنیم میگوید. -ممکنه چند لحظه صبر کنید؟ و به سرعت سمت ماشینی می رود و بعد برداشتن باکسی متوسطی برمیگردد. -بفرمایید.. متعجب به باکس مشکی رنگ نگاه میکنم. --این چیه؟ -برای شماست.. -اما.. با لبخند باکس را باز میکند. با دیدن کلی گل رز سرخ و سفید دهانم بسته می شود. خیلی زیبا و جمع و جور بودند. -دلم میخواست برای اولین خواستگاریم حتما گل داشته باشم. اما ترسیدم اگر از اول بدم معذب بشید.. -نیازی نبود.. -خواهش میکنم.. باکس را از دستش می گیرم و لبخند کمرنگی میزنم. -متشکرم..با اجازتون! و به سرعت سوار تاکسی می شوم. بدنم هیجان داشت ولی باز هم به هیجان و رگبار نگاه ماهد نمی رسید! *** زهرا علیپور✍ 🍃 🌸🍃