دوم به پدرش میگفت: پیغمبر (ص) گفته اند پای جلوی بزرکتر دراز نکنید پس من این کار را نمیکنم چون باید پیرو آنها باشم زمانی که ماه محرم فرا می رسید خودش را برای روضه امام حسین(ع) آماده میکرد کرد وقتی به روضه وارد می شد مودب با وقار در گوشه ای می نشست و مداحی گوش می کرد به طوری که هر کسی این بچه را می دید کلی تعریف تمجید از او می کرد در روضه ها کمک می کرد مثلا استکان هامیشست یک جورایی با همان کوچکی خادم الحسین(ع) شده بود به خاطر شرایط شغلی پدرش بیشتر وقت ها با خودم روضه می آمد به حرف های سخنران خیلی گوش میکرد و گاهی به من میگفت : مامان یادته حاج آقا فلان حرف رو گفت؟ ابراهیم علاقه ی زیادی به مسجد رفتن داشت از همان هشت سالگی نماز خواندن را آغاز کرد بیشتر ، نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را میخواند در مسجد موذن بود و بعد از نماز جماعت دعای سلامتی امام زمان (عج) را برای مردم با صدای رسا می خواند همین اهل نماز بودنش باعث شده بود که خیلی نظم و ترتیب را در زند گی رعایت کند و همیشه کارهایش را مرتب انجام می داد یکی از بازی های مورد علاقه ی ابراهیم معلم بازی بود بچه های عموهایش را جمع می کرد و در گوشه ای می نشاند با کتاب به آن ها درس می داد اگر کسی موقع بازی گوش نمی داد او را از کلاسش بیرون می کرد من می آمدم و واسطه می شدم و میگفتم مادر اینا بچه های عمویت هستند میگفت : نه درس نمی خوانند بیشتر وقتش را با نقاشی میگذراند با گریه از من دفتر نقاشی میخواست به یک برگه هم راضی نمی شد آخر از مغازه عمویش یک دفتر بزرگ نقاشی و قلم گرفتیم همیشه گوشه ای می نشست و شروع به کشیدن میکرد گه گاهی برگه پاره میکرد و برای خودش مشغول بود یک روز همسایه مان آمده بود خانه و در ایوان نشسته بودیم من رفتم و از آشپزخانه چای آوردم موقع خوردن چای به همسایه گفت: طاهره خانوم توی چای فوت نکنید از نظر اسلام درست نیست من مانده بود بچه پنج ساله این حرف را از کجا شنیده بود! زمانی که ماه محرم فرا می رسید خودش را برای روضه امام حسین(ع) آماده میکرد کرد وقتی به روضه وارد می شد مودب با وقار در گوشه ای می نشست و مداحی گوش می کرد به طوری که هر کسی این بچه را می دید کلی تعریف تمجید از او می کرد در روضه ها کمک می کرد مثلا استکان هامیشست یک جورایی با همان کوچکی خادم الحسین(ع) شده بود به خاطر شرایط شغلی پدرش بیشتر وقت ها با خودم روضه می آمد به حرف های سخنران خیلی گوش میکرد و گاهی به من میگفت : مامان یادته حاج آقا فلان حرف رو گفت؟ ابراهیم علاقه ی زیادی به مسجد رفتن داشت از همان هشت سالگی نماز خواندن را آغاز کرد بیشتر ، نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را میخواند در مسجد موذن بود و بعد از نماز جماعت دعای سلامتی امام زمان (عج) را برای مردم با صدای رسا می خواند همین اهل نماز بودنش باعث شده بود که خیلی نظم و ترتیب را در زند گی رعایت کند و همیشه کارهایش را مرتب انجام می داد نویسنده : تمنا🌺 کپی حرام 🆔@zahrast