بِسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ
خیال روی تو در هر طریق همره ماست
نسیمِ مویِ تو پیوند جانِ آگه ماست
به رغم مدعیانی که منع عشق کنند
جمال چهره تو حجت مُوَجّه ماست
اگر به زلفِ دراز تو دست ما نرسد
گناهِ بختِ پریشان و دستِ کوته ماست
به حاجبِ دَرِ خلوت سرایِ یار بگو
فلان ز گوشه نشینانِ خاکِ درگه ماست
#غزلیات_حافظ
*شهادت امام باقر که میرسه، انگار دیگه بوی مُحرم داره میاد، انگار همه به تب و تاب افتادن، پرچم مشکی هاشون رو آماده کردن، توی این دنیا هر روز خبر مرگ یکی رو برات میارن، میگی: ای داد و بیداد این هم به مُحرم نرسید...*
گر بنا نیست ببخشید، نبخشید امّا
دست ما را به مُحرّم برسانید فقط
*روضه ی یادگارِ کربلاست، دومین مردی که همه ی صحنه های عاشورا رو دیده، دیگه نیاز به مقدمه سازی نداری، اما بذار اینجوری شروع کنم، اینقدر امامِ باقر گریه کن های جَدّش رو دوست داشت، یک فردی رسید خدمتِ امامِ باقر، اطرافیا دیدن آقا به پاش بلند شد، بغلش کرد، سر و صورتش رو بوسه زد... وقتی رفت خداحافظی کرد، اطرافیان اومدن گفتن: آقا! این چه شخصی بود شما اینقد تحویلش گرفتید؟ این آقا کی بود اینقد احترامش کردید؟ آقا فرموده باشن:"اِنَّ هذا الرُجُل كَثْیرَ اَلْبُكَاءِ، لِمظلومِنا" این آقا برایِ مظلومِ ما گریه میکنه.. سئوال کردن: کدام مظلوم؟ آقا شروع کرد ناله زدن و گریه کردن، فرمود: شما مظلومِ مارو نمیشناسید... مظلومِ ما اون آقایی است که جلو چشماش زن و بچه اش رو اسیر کردن...*
هزار خاطره ی غم نمی رود از یاد
غروب سرخ محرم نمی رود از یاد
به گاهواره ی خالیِ اصغرم سوگند
رباب و خیمه ی ماتم نمی رود از یاد
فرات بود و عطش بود و کودکانِ حرم
خروش غیرتِ زمزم نمی رود از یاد
*میگن:بچه تویِ سنین کودکی هر حادثه ای رو ببینه تا عُمر داره یادش نمیره، این بچه ها چی کشیدن کربلا...*
دمی که هستیِ زینب ز روی زین افتاد
همان مصیبت اعظم نمی رود از یاد
به دشت دختر و زن ها پا برهنه و دوان
بدون یاور و مَحرم، نمی رود از یاد
اسیر بودن با خواهرانِ بی معجر...
هجوم سیلی محکم نمی رود از یاد
به شام بر سر ما سنگ می زدند از بام
بلای شهر جهنم نمی رود از یاد
به شهر شام، به بزم یزید، بین طشت
سَرِ شکسته و درهم نمی رود از یاد
#شاعر رضا رسول زاده
*درسته آقا امام باقر بدنش رو به زهر آلوده کردن، به دستور اون ملعون به زینِ اسبش زهر وارد کردن آقا روی اسب که آمد بنشینه، قدری که نشست، این زهر به رانِ پایِ مبارک که رسید، نوشتن آقا حالش نامساعد شد، تعادلش رو از روی اسب از دست داد، بچه هاش دویدن دورِ آقا رو گرفتن، دستت رو بده بابا!، دستت رو بده آقا! نگران شدن، نکنه بچه ی فاطمه از روی اسب با صورت رو زمین بیوفته، اما من بمیرم برا اون آقایی که..." صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّه"...*
نه ذوالجناح دگر تابِ استقامت داشت
نه سیدالشهداء بر جِدال طاقت داشت
هوا ز بادِ مخالف چو قیرگون گردید
عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید
بلندمرتبه شاهی ز صدرِ زین افتاد
اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد
فی سبیل الله، تو رو تشنه کشتنت ابی عبدالله
یه سپاه نانجیب ابی عبدالله...
*ناله بزن بگو: حسین...
این دستای گداییت رو بالا بیار "اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج"...افضلِ دعاهاست... "اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج"...اجماعاً صلوات...*