وداع با اعتکاف
حاج مهدی مختاری
گرچه من را می توانی زود از سر ؛ وا کنی
تا سحر این پا و آن پا می کنم در وا کنی
.
آمدم دیگر بمانم پس مرا بیرون نکن
مشت خاک آورده ام که کیسه ی زر وا کنى
.
اول مهمانی از تو خواهشی دارم فقط
می شود زنجیر را از پای نوکر وا کنی
.
من خودم رسوای این و آن شدم با معصیت
پیش چشم خلق لازم نیست دفتر وا کنی
.
افتضاحی که به بار آورده ام شد دردسر
اصلاً اینجا آمدم که از سرم شر وا کنی
.
واسطه چه بهتر از این نام زهرا هست که
آنقدر می کوبم این در را که آخر وا کنی
.
گریه از نان شبی که می خورم واجب تر است
کاشکی بر چشم خشکم نهر کوثر وا کنی
.
من گرفتاری خود را می برم امشب نجف
تا گره های مرا با دست حیدر وا کنی
.
هر شبى که روزه ام وا مى شود با یا حسین
مى شود رویم حسابى صد برابر وا کنى
.
دست و پا کمتر بزن خیلى اذیت مى شوم
مى شود زیر لگد چشمى به خواهر وا کنى
.
بى حیا آهسته تر ، آهسته تر خنجر بزن
کاشکى از گریه هاى مادرش پروا کنى
دست و پا کمتر بزن خیلی اذیت می شوم
می شود زیر لگد چشمی به خواهر وا کنی
بی حیا آهسته تر، آهستهتر خنجر بزن
کاشکی از گریه های مادرش پَروا کنی