رفتم هیئت مجلس خیلی باحال و باصفایی بود. اما آنچه میخواستم نشد! بعد از مراسم، رفتم جلو و مداح هیئت را پیدا کردم. میگفتند نامش سید مجتبی علمدار است. گفتم: "آقا سید، من یه سؤال دارم."
جلوتر آمد. گفتم: "من هر هیئتی که میروم، وقتی روضه میخوانند و مداحی میکنند، اصلاً گریه ام نمیگیرد. چه کار کنم!؟"
سید نگاهی به من کرد و گفت: "در این مراسم هم که من خواندم، باز گریه ات نگرفت؟"
گفتم: "نه! اصلاً گریه ام نگرفت."
رفت توی فکر. بعد با لحن خاصی گفت: "میدونی چیه؟! من گناهانم زیاده. من آلوده ام. برای همین وقتی میخوانم، اشک شما جاری نمیشود."
سید این حرف را خیلی جدی گفت و رفت.
من تعجب کردم. تا آن لحظه، با هر یک از بزرگان که صحبت کرده بودم و همین سؤال را از آنها پرسیدم، به من میگفتند: "شما گناهانت زیاد است. شما آلوده ای؛ برو از گناهان توبه کن. آن وقت گریه ات میگیرد؟!"
البته من میدانستم که مشکل از خودم است؛ اما شک نداشتم که این کلام سید، اخلاص و درون پاک او را میرساند.
از آن وقت، مرتب به هیئت رهروان میرفتم، خداوند نیز به من لطف کرد و موقع مداحیِ سید، اشک من جاری بود.
🌻سید مجتبی علمدار
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh