❖﷽❖ [مقتل نافع بن هلال الجملي] 📜وكان نافع بن هلال الجمليّ‌ قد كتب اسمه على أفواق نبله، فجعل يرمي بها مسوّمة وهو يقول: «أنا الجملي، أنا على دين عليّ‌» فقتل اثني عشر من أصحاب عمر بن سعد سوى من جرح. [وجرح و] كُسرت عضداه فأخذه شمر بن ذي الجوشن ومعه أصحاب له أسيراً يسوقون‍‌[-ه] حتّى أتى به عمر بن سعد، والدماء تسيل على لحيته! فقال له عمر بن سعد: ويحك يا نافع! ما حملك على ما صنعت بنفسك‌؟ قال: إنّ‌ ربّي يعلم ما أردت، واللّه لقد قتلت منكم اثني عشر سوى من جرحت، وما ألوم نفسي على الجهد، ولو بقيتْ‌ لي عضد وساعد ما أسرتموني! فقال له شمر: اقتله أصلحك اللّه! قال: إن شئت فاقتله. فانتضى شمر سيفه. فقال له نافع: أما واللّه أن لو كنتَ‌ من المسلمين لعظُم عليك أن تلقى اللّه بدمائنا! فالحمد للّه‌الذي جعل منايانا على يدي شرار خلقه! فقتله [رحمة اللّه عليه] . 📝نافع بن هلال جملى نام خودش را روى چوبۀ تيرش نوشته بود، لذا تيرهائى كه پرتاب مى‌كرد نشاندار بودند مى‌گفت:«من جملى هستم، بر دين على هستم» دوازده تن از ياران عمر بن سعد را به قتل رساند. [ولى در نهايت خودش مجروح شد] و بازوانش شكست، شمر بن ذى الجوشن با دار و دسته‌اش او را اسير كرده [به ميان لشكر] هدايت كرده و به عمر بن سعد رساندند،[در حالى كه] خون از محاسنش جارى بود! عمر بن سعد گفت: واى بر تو، آى نافع! چه چيز موجب شد كه با خودت چنين بكنى‌؟! [نافع] گفت: پروردگارم مى‌داند چه نيّتى دارم، و الله غير از آنان كه مجروح ساخته‌ام دوازده تن از شما را به قتل رسانده‌ام و از اين مجاهده‌ام خود را ملامت نمى‌كنم. اگر ساعد و بازويى برايم مى‌ماند نمى‌توانستيد مرا اسير كنيد! شمر [به عمر بن سعد] گفت: خدا سلامتت بدارد او را بكش! عمر بن سعد گفت: اگر مى‌خواهى [تو] بكش! شمر شمشيرش را از غلاف بيرون آورد. نافع گفت: و الله اگر از مسلمانان بودى برايت سنگين بود كه خدا را در حالى كه دستت به خون ما آلوده است ملاقات كنى! الحمد لله كه مرگ ما را بدست‌هاى شرورترين مخلوقاتش قرار داده![پس از اين گفتار][شمر] او را كشت [رحمت خدا بر او باد.] 📚مقتل أبي مخنف، صفحه 174 ضامن اشک در تلگرام @zameneashk کانال ضامن اشک ایتا @zameneashk1