❖﷽❖ روضه های حضرت رقیه س شهادت حضرت رقیه س بنت الحسین ع و کان لمولانا الحسين عليه‏السلام بنتا و کانت کلما طلبت ، يقولون لها: غدا يأتي و معه ما تطلبين. برای مولای ما امام حسین ع دختری صغیر بود که هرگاه طفل پدر را می خواست به او می گفتند :فردا می آید و آنچه می خواهی با خود خواهد آورد. الي أن کانت ليلة من الليالي رأت أباها بنومها.فلما انتبهت صاحت وبکت و انزعجت فهجعوها، و قالوا: لما هذا البکاء والعويل؟ فقالت: آتوني بوالدي و قرة عيني. وکلما هجعوها ازدادت حزنا وبکاء. تا اینکه در شبی از شبها پدرش را در خواب دید چون از خواب بیدار شد شروع کرد به فریاد زدن و اشگ ریختن و ندبه کردن. به او گفتند علت این گریه و شیون چیست؟ فرمود بیاورید پدرم را و نور چشمم را. و هرگاه او را دلداری میدادند بر اشگ وناله اش افزوده می شد. فعظم ذلک علي أهل البيت، فضجوا بالبکاء. وجددوا الأحزان، و لطموا الخدود، وحثوا علي رؤوسهم التراب، و نشروا الشعور، و قام الصياح. پس آن مصیبت بر اهل البیت ع چنان سخت و عظیم بود که همه شروع کردن به گریستن. و غم وماتم بر اهل بیت ع تجدید شد و صورتها لطمه زدند و خاک خرابه بر سر خویش می ریختند و موهای سر پریشان کردند و فریادها بلند شد. فسمع يزيد صيحتهم و بکاءهم. فقال: ما الخبر؟ قالوا: ان بنت الحسين الصغيرة رأت أباها بنومها فانتبهت، و هي تطلبه، و تبکي، و تصيح. فلما سمع يزيد ذلک ، قال : ارفعوا رأس أبيها و حطوه بين يديها لتنظر اليه، و تتسلي به. پس يزيد لع صدا و گریه های اهل خرابه را شنید و پرسيد چه خبر است؟ به او گفتند طفل کوچکی از دختران حسین ع پدر را در خواب دیده است و از خواب برخواسته و پدرش را می خواهد و گریه می کند و فریاد می زند. پس هنگامیکه يزيد ملعون قضیه را فهمید گفت: سر پدرش را براي او ببريد! و در مقابلش قرار دهید تا به آن نگاه کند و آرامش بگیرد. فجاؤوا بالرأس الشريف اليها مغطي بمنديل ديبقي، فوضع بين يديها، و کشف الغطاء عنه فقالت: ما هذا الرأس؟ قالوا لها : رأس أبيک. آنها سر مقدس امام عليه‏السلام را در طشت گذاشته و دستمالي مصري بر آن کشيدند، و آنرا در برابر آن نازدانه نهادند، او پوشش را از روي آن برداشت، و گفت: اين سر کيست؟ گفتند: اين سر مطهر پدر توست. فرفعته من الطشت حاضنة له، و هي تقول: پس سر مقدس ع را از طشت بلند کرد ودر آغوش کشید و می فرمود: يا ابتاه من ذاالذي خصبک بدمائک‏ اي پدر! چه کسي تو را به خاک و خون کشيد؟ با ابتاه من ذالذي قطع وريديک‏ اي پدر! چه کسي رگهاي تو را بريد؟ يا ابتاه من ذاالذي ايتمني علي صغر سني‏ اي پدر! چه کسي مرا در کودکي يتيم کرد؟ يا ابتاه من لليتيمة حتي تکبر اي پدر! چه کسي سرپرستي دختر يتيم تو را به عهده مي‏گيرد تا بزرگ شود؟ يا ابتاه من للنساء الحاسرات‏ اي پدر! چه کسي اين زنهاي سربرهنه را سرپرستي کند؟ يا ابتاه من للارامل المسبيات‏ اي پدر! چه کسي از اين زنان بيوه و اسير حمايت کند؟ يا ابتاه من للعيون الباکيات‏ اي پدر! چه کسي بر چشمهاي اشکبار ما رحم کند؟ يا ابتاه من للصابعات الغريبات‏ اي پدر! چه کسي براي گمشدگان غريب دلسوزي کند؟ يا ابتاه من للشعور المنشورات‏ اي پدر! چه کسي موي پريشان ما را شانه بزند؟ يا ابتاه من بعدک و اخيبتاه من بعدک واغربتاه‏ اي پدر! پس از تو حامي ما کيست؟ واي بر نااميدي! واي بر غريبي! يا ابتاه ليتني لک الفداء اي پدر! کاش من فداي تو مي‏شدم. يا ابتاه قبل هذا اليوم عميا اي پدر! کاش نابينا مي‏شدم و اين روز را نمي‏ديدم. يا ابتاه ليتني توسدت التراب و لا اري شيبک مخضبا بالدماء اي پدر! کاش روي خاک جان سپرده بودم و محاسن خونين تو را نمي‏ديدم. ثم أنها وضعت فهمها علي فمه الشريف، وبکت بکاءا شديدا حتي غشي عليها، فلما حرکوها فاذا بها قد فارقت روحها الدنيا آن گاه دهان بر دهان پدر شهيد و مظلوم خود نهاد و آن قدر گريست تا بيهوش شد. وقتي که او را تکان دادند، ديدند که جان سپرده و روح پاک او به ملکوت اعلي پيوسته است. 📚الطريحي، المنتخب، 141 - 140/2 مساوي عنه: البهبهاني، الدمعة الساکبة، 142 - 141/5؛ الدربندي، أسرار الشهادة، / 515؛ مثله القمي، نفس المهموم، / 457 - 456 کانال مقتل ضامن اشک در تلگرام @zameneashk کانال مقتل ضامن اشک در ایتا @zameneashk1 ضامن اشک در واتساپ https://chat.whatsapp.com/KAyraS0E7Kc2JarDj8ZKjR