حجّت و خبر از غيب برخى از تاريخ نويسان از شخصى به نام حسين بن عَمرو حكايت كنند: بعد از شهادت و رحلت امام موسى كاظم عليه السلام عازم مدينه منوّره شدم و به يكى از دوستان خود به نام مقاتل كه همراه من بود گفتم: آيا ممكن است كه فردا نزد اين شخص برويم؟ مقاتل گفت: كدام شخص؟ منظورت كيست؟ پاسخ دادم: علىّ بن موسى عليهما السلام. گفت: سوگند به خداى يكتا، كه تو رستگار نخواهى شد، چرا او را محترمانه نام نمى برى؟ همانا او حجّت و خليفه خداوند متعال است. گفتم: تو از كجا مى دانى كه او امام است و حجّت خدا مى باشد؟ در جواب گفت: من شاهد هستم كه پدرش، امام كاظم عليه السلام وفات يافت و فرزندش، حضرت علىّ بن موسى عليهما السلام امام بعد از اوست ؛ و نيز حجّت خداوند در ميان بندگان مى باشد، سپس افزود: من هيچ موقع با تو نزد آن حضرت نخواهم آمد. حسين افزود: پس به همين جهت، تصميم گرفتم كه تنها بر آن حضرت وارد شوم و از نزديك او را ببينم. فرداى آن روز آمدم و هنگامى كه وارد منزل حضرت شدم به من خطاب كرد و فرمود: اى حسين! به منزل ما خوش آمدى ؛ و سپس مرا نزديك خودش نشانيد و ضمن دل جوئى و احوال پرسى، از مسير راه پرسش نمود و من، جواب حضرت را پاسخ دادم و آن گاه گفتم: پدرِ شما در چه حالت و وضعيّتى مى باشد؟ پاسخ داد: پدرم رحلت كرد و از اين دنيا رفت. سپس سؤ ال كردم: امام و حجّت خدا بعد از پدرت كيست؟ پاسخ داد: من امام بعد از پدرم مى باشم و هركس با من مخالفت نمايد كافر مى باشد. و بعد از آن افزود: چه مقدار پول از پدرم طلبكار هستى؟ گفتم: شما بهتر مى دانيد. فرمود: مبلغ يك هزار دينار از پدرم طلب دارى، كه چون وارث و خليفه او من هستم، آن‌ها را پرداخت مى نمايم. و پس از لحظه اى سكوت، فرمود: اى حسين! شخصى همراه تو به مدينه آمده است، كه مقاتل نام دارد. گفتم: آرى، آيا او از دوستان و علاقه مندان شما مى باشد؟ فرمود: بلى، به او بگو: تو بر حقّ هستى و در عقيده و نظريه خود پايدار و ثابت قدم باش. بعد از اين صحبت‌ها و خبردادن از جرياناتى كه تنها من دانستم، من نيز به امامت او معتقد شدم و ايمان آوردم امام رضا علیه السلام https://eitaa.com/zandahlm1357