مجبور بوديم صبح زود از شهر خارج شويم و مطالعه و مباحثه ما در بيرون شهر بود، و شب به مدرسه مي‌آمديم، چون ما را مي‌گرفتند، اذيت مي‌كردند، عمامه‌ها را برمي داشتند. » آقا سيد علي تعريف مي‌كنند كه در اثناي صحبتهاي امام (ره)، يك پسر چهارده، پانزده ساله را مي‌آورند كه از پشت بام مدرسه فيضيه انداخته بودند، كه بدنش كوفته شده و قبا از تنش كنده بودند. از در كه واردش كردند، يك نفر با صداي بلند و با حال گريه گفت: «آقا، اين را از پشت بام انداخته اند! » امام منقلب شده و دستور دادند كه او را بخوابانند و براي او دكتر بياورند. به هرحال، ايشان و گروه ديگري از طلاب آماده شدند تا شب در منزل امام بمانند و از آن وجود عزيز حفاظت كنند. اما يكباره خبر آوردند كه امام فرموده اند: «راضي نيستم كسي اين جا بماند. » ناچار منزل را ترك مي‌كنند. صحبتهاي آن شب حضرت امام (ره) حالت رعب را از وجود همه طلاب زدود و يك حالت شجاعت و شهامتي وصف ناپذير در آنان به وجود آورد. اقدام حضرت امام در صدور نامه به علماي تهران، در شكستن جو وحشت تاثير بسزايي داشت. در اين نامه، حضرت امام فرمودند: https://eitaa.com/zandahlm1357