فقدان بينايى و خلل هاى آن تفكر كن اى مفضل! در حال كسى كه نابيناست چه خللها در امور او به هم مى رسد زيرا كه پيش پاى خود را نمى داند و پيش روى خود را نمى بيند و ميان رنگها فرق نمى كند و صورت نيك و بد را تميز نمى كند و اگر بر گودالى مشرف شود احتراز نمى تواند كرد و اگر دشمنى بر روى وى شمشير كشد امتناع نمى تواند نمود و هيچ صنعتى از او متمشّى نمى شود مانند كتابت و درودگرى و زرگرى حتى آن كه اگر نه تندى فهم او باشد، به منزله سنگى خواهد بود كه افتاده باشد. فوايد سامعه و همچنين كسى كه سامعه ندارد، بسيارى از امور او مختل است زيرا كه از لذت مخاطبه و محاوره و نغمات دل ربا و الحان راحت افزا محروم است و در محاورت او كار بر مردم بسيار دشوار است و دلتنگ مى شوند از مكالمه او و نمى شنود از اخبار و احاديث مردم سخنى گويا حاضرى است مانند غايبان و زنده اى است مانند مردگان و كسى كه عقل ندارد مانند چهارپايان است، بلكه بسيارى از مصالح كه چهارپايان مى دانند، ديوانگان نمى دانند. آيا نمى بينى كه چگونه اعضاء و جوارح و عقل و حواس و مشاعر انسان هر چه او را ضرور است و از فقدان آن خلل به احوال او راه مى يابد؛ همه در خلقت حاصل است؟ اينها همه دليل است بر اين كه به تقدير و تدبير عالم خبير آفريده شده است. https://eitaa.com/zandahlm1357