• امام سجاد عليه السلام با يادآوري تجربههاي گذشته پيروان اهل بيت عليهم السلام (در قيام عاشورا، واقعه حره، شهادت حجربن عدي و رشيد حجري و.. ). ميخواست شيعه را در مبارزه ثابت قدم تر گرداند: «فقد لعمري استدبرتم من الامورالماضية في الايام الخالية من الفتن المتراكمة والانهماك فيها ما تستدلون به علي تجنب الغواة و... » ; به جان خودم قسم! شما از جريانهاي گذشته در دورانهاي پيشين كه پشت سر گذاشته ايد، از فتنههاي انباشته و متراكم و غرق شدن در اين فتنهها تجربههايي را ميتوانيد از آن آزمايشها استفاده كنيد و بر اجتناب از گمراهان و اهل بدعتها و مفسدين در زمين راه يابيد.
امام سجاد عليه السلام در اينجا به صراحت، مساله امامت و ولايت را مطرح ميكند:
«فقدموا امرالله وطاعته و طاعة من اوجب الله طاعته و لا تقدموا الامور الواردة عليكم من طاعة الطواغيت و فتنة زهرة الدنيا بين يدي امرالله و طاعته و طاعة اولي الامر منكم ; فرمان خدا و اطاعت او را مقدم بداريد و همچنين اطاعت كسي را كه خدا، اطاعت او را واجب كرده است. اطاعت طاغوتها - عبدالملك بن مروانها - را بر اطاعت خدا و اطاعت رسول خدا و اطاعت اولوا الامر واقعي مقدم نكنيد.
امام زين العابدين عليه السلام با اين بيان، در حقيقت براي نظام حكومتي مورد نظر خود كه حكومت علوي و الهي و اسلامي بود، تبليغ و فرهنگ سازي ميكرد.
• رساله حقوق امام سجاد عليه السلام، نامه بسيار مفصلي است به اندازه يك كتاب كه به يكي از دوستانشان نوشته اند و در آن حقوق افراد و اشخاص بر يكديگر بيان شده است. در اين رساله، علاوه بر حقوق الهي و اعضاء و جوارح و همسايه و خانواده، حقوق متقابل مردم و حاكم اسلامي نيز بدون ايجاد تنش و به صورت آرام و بدون ذكر مبارزه براي ايجاد حكومت اسلامي در آينده، بيان شده است.
در واقع اين رساله براي آن تاليف شده است كه اگر در آينده حكومت اسلامي مورد نظر امام سجاد عليه السلام تشكيل گرديد، مناسبات و روابط و حقوق متقابل مردم و حاكم اسلامي، قبلاً در ذهن مسلمانان شكل گرفته و معلوم شده باشد.
• عبدالملك بن مروان آنقدر تلاوت قرآن ميكرد كه يكي از قاريان قرآن شناخته شده بود اما وقتي به او خبر دادند كه به خلافت و حكومت رسيده، قرآن را بوسيد و كنار گذاشت و گفت: «هذا فراق بيني و بينك! يعني «ديدار به قيامت! » حقيقت هم همين بود، او ديگر به قرآن مراجعه نمي كرد و البته حفظ ظاهر را ميكرد و هرگز آشكارا با انديشههاي اسلامي مخالفت نمي كرد.
عبدالملك بن مروان براي حفظ ظاهر و توجيه ستمگريها و جنايت هايش نياز به عالمان درباري داشت. يكي از اين عالمان درباري، محمدبن شهاب زهري است.
محمدبن شهاب زهري در دستگاه حكومت قرب و منزلت بسياري داشت به طوري كه نوشته اند يك بار محمد بن شهاب وارد مسجدالحرام شد، هيأت حاكمه آنقدر براي او تشريفات چيده بودند كه عالمان و محدثان حاضر در مسجد همگي دچار شگفتي شدند. معمر ميگويد: ما خيال ميكرديم كه از زهري حديث بسياري نقل كرده ايم تا اينكه وليد (فرزند عبدالملك بن مروان) كشته شد پس دفترهاي زيادي را ديديم كه بر چارپايان حمل و از خزانه وليد خارج ميشد و ميگفتند كه اينها دانش زهري است. يعني زهري آنقدر كتاب و دفتر بنا به خواسته دستگاه دولت اموي، از حديث پركرده كه براي حمل آن نياز به چارپايان است. يكي از احاديث مجعول زهري اين است.
«ان الزهري نسب الي رسول الله صلي الله عليه و آله وسلم انه قال: لاتشدوا الرحال الا الي ثلاثة مساجد المسجدالحرام و مسجدالمدينة و المسجدالاقصي و ان الصخرة التي وضع رسول الله قدمه عليه تقوم مقام الكعبة (۵)
اين حديث مربوط به آن زماني است كه عبدالله بن زبير، مسلط بر مكه بود و هروقت مردم ميخواستند به حج بروند، مجبور بودند در مكه چند روزي بمانند و اين فرصت بسيار خوب براي عبدالله بن زبير بود كه عليه دشمنانش - از جمله عبدالملك بن مروان - تبليغات كند. و چون عبدالملك ميخواست مردم تحت تاثير اين تبليغات قرار نگيرند و به مكه نروند، بهترين راه را آن ديد كه حديثي جعل شود كه براساس آن، شرف و منزلت مسجدالاقصي به اندازه مكه و مدينه دانسته شود و حتي آن سنگي كه در مسجدالاقصي است، به قدر كعبه شرف داشته باشد! در حالي كه ميدانيم در فرهنگ اسلامي، هيچ نقطه اي از دنيا به اندازه «كعبه شرافت ندارد و هيچ سنگي به منزلت و عظمت «حجرالاسود» نيست.
پس از آنكه محمد بن شهاب زهري وابسته به دستگاه خلافت شد، حتي برضد امام سجاد عليه السلام و اهل بيت عليهم السلام هم حديث جعل ميكرد.
#مجموعه_مقالات_مقام_معظم_رهبری
@zandahlm1357