صحنه اى كه كوه را آب مى كرد
شب اوّل دفن مرحوم حاج آقا مصطفى، امام رحمه الله عليه به منزل او مى رود تا به عروسش تسليّت بگويد.
وقتى از درى وارد شدند كه هميشه آقا مصطفى از آن در به استقبال و پيشواز امام مى آمد عروسشان (دختر مرحوم آية اللّه حاج شيخ مرتضى حائرى يزدى) خود را به دامان ايشان انداخت و گفت: چكار كنم؟ كجاست مصطفى؟
اين صحنه كوه را آب مى كرد امّا امام بااستقامت ويژه خود اشكى نريختند و با حالتى استوار خطاب به عروس و نوه هايشان فرمودند: صبر كنيد! به
خاطر خدا صبر كنيد! مصطفى امانتى بود و از دستمان رفت. (۷۴)
اقتداء ملائكه به اذان گويان و اقامه گويان در نماز
آية اللّه اقا شيخ جواد انصارى همدانى (ره) مى فرمودند:
روزى وارد درِ مسجد شدم. ديدم پيرمردى عامى و عادّى مشغول خواندن نماز است و دو صف از ملائكه، در پشت سر او صف بسته و به او اقتدا نموده اند و اين پيرمرد، خود ابداً از اين صفوف فرشتگان اطّلاعى نداشت.
من مى دانستم كه اين پيرمرد براى نماز خود اذان و اقامه گفته است ؛ چون در روايت داريم: كسى كه در نمازهاى واجب يوميّه خود، اذان و اقامه هر نمازى را بگويد دو وصف از ملائكه و اگر يكى از آنها را بگويد يك صف از ملائكه به او اقتدا مى كنند كه در ازاى آن فيمابين مشرق و مغرب عالم است.
آرى! اين از آثار ملكوتى اذان و اقامه است. اگر چه اذان گويان و اقامه گويان خود مطّلع نباشند. (۷۵)
#داستانهایی از علماء
✍محمدتقی صرفی پور
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯
@zandahlm1357