نقطه اساسي كار او، اين بود كه در اراده الهي و تكليف شرعي محو مي‌شد. هيچ چيز برايش غير از انجام تكليف، مطرح نبود. واقعا او مصداق ايمان و عمل صالح بود. ايمانش به استحكام كوهها مي‌مانست و عمل صالحش با خستگي ناپذيريِ باورنكردني، توأم بود. آنچنان در تداوم عمل، صبور و كوشا بود كه انسان را دچار حيرت مي‌كرد. به همين خاطر هدفهاي بزگ او وصول شد و امكان دست يافتن به قله ها، حتمي گرديد. جمهوري اسلامي، در حالي به وجود آمد كه هيچ كس در دنيا باور نمي كرد اين نظام پابرجا بماند و بر دشمنان كينه ورز و قدرتمند خود، فايق آيد. ما بايد اين راه را ادامه دهيم. آن چيزي كه از امام براي ما قابل تقليد است، هدفهاي او و حركت به سمت آن اهداف است. هيچ كدام از هدفها و آرمانهايي كه امام معين كردند، صرف نظر كردني نيست. آن بزرگوار براي ملت ايران و انقلاب و نظام جمهوري اسلامي، بهترين و والاترين و اصيل ترين هدفها را انتخاب كردند و به زبان آوردند و آنها را در دهها اثر از ادبياتِ مخصوصِ خود، ثبت كرده و حركت به سمت آنها را نشان داند. نقش حضرت امام (رحمت الله عليه) در پيدايش انقلاب عظيم اسلامي حُسن بزرگ امام اين بود كه خودش را به عنوان يك شخص، مطرح نكرد و براي خودش هم در مسائل مربوط به اسلام و مسلمين، به عنوان يك شخص، مطرح نبود. امام به عنوان يك انسان حل شده در اسلام و يك انسان دل داده به معارف الهي مطرح بود؛ كه از بن و دندان واز صميم قلب، اين معارف را پذيرفته بود و جزو جان او شده بود. او حاكميت خدا را بر زندگي انسان قبول كرده بود؛ كما اين كه درا ين زندگي شخصي خودش حاكميت خدا را حقيقتاً پذيرفته بود، عبد و مطيع خدا بود. حاكميت الهي از اين جا شروع مي‌شود؛ اول دلمان را بند? خدا بكنيم، خدا را بر دلمان و بر وجودمان حاكم بكنيم و بعد در سمت ايجاد حاكميت «الله» بر كل فضاي زندگي جامعه و كشور، حركت كنيم، تا بعد به دنيا برسيم. يك چنين انسان‌هايي مي‌توانند كار بكنند و پيش بروند و امام حقيقتاًً در اين ميدان، امام و رهبر الهي بود؛ لذا فريادي كه او سرداد، فرياد اسلام و فرياد خدا بود و به بركت نام و راه خدا، با دل‌ها رابطه برقراركرد و دل‌ها را در قبضه گرفت. هميشه همين جور است كه وقتي پاي يك امر الهي به ميان آمد، يافته‌هاي طاغوتي به خودي خود كنار زده مي‌شوند. مهم اين است كه آن امر الهي آن عزم و آن اقدام الهي، قدم به ميدان بگذارد؛« َفاِذا دَخَلتُموهُ فَاِنكُمْ غالِِبُونْ». كنار كه بنشيند، هيچ اثري ندارد. بزرگترين انسانها، بالاترين تقدسها و دانش ها، وقتي وارد ميدان نشود و كنار بنشيند، همه امواج از روي سر او رد خواهد شد و عقب مي‌ماند؛ اما وقتي كه آنچنان ايمان و عزمي، آن چنان دانش و دل پر نور و با صفايِي وارد ميدان شد، آن وقت «سحر با معجزه پهلو نزند، دل خوش دار» هر سحري با آمدن معجزه، باطل ميشود. وقتي عصاي موسي وسط آمد، «اما جئتم به السحر»، آن چيزي كه شما به ميدان آورده ايد، جادو و فريب است؛ حقيقت نيست. حقيقت، عصاي موسي است ؛ وقتي وارد شد، همه آن سحرها مثل سايه اي كه در مقابل فروزش يك چراغ از بين ميرود، از بين ميروند. امام اين كار را كرد؛ لذا دل‌ها جذب شد. بعضي تعجب مي‌كنند؛ در تحليل اين پديده مانده اند كه چطور شد در آن نظام فاسد و باطل كه همه عوامل فرهنگي، جوان‌ها را به سمت فساد سوق مي‌داد، ناگهان جوان‌ها جلو آمدند و اين انقلاب عظيم، راه افتاد! علت، اين است. اين تحليل جامعه شناسي و روان شناختي كاملاً واضحي هم دارد. .... ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357