از میان حرفاش فقط "دفعه ی بعد " تو ذهنم پررنگ شد ..
کاش دفعه های زیادی باهم بیایم بیرون، سرشو باز پایین انداخته بود و تو فکر بود منم محو نگاهِ مرد روبروم
پرسیدم: همیشه انقدر ساکتین؟!
نگاهم کرد و با لبخندی گفت: نه، اگه بخوام حرف بزنم که پشیمون میشین از ازدواج با من!!
خنده ای کردم و به شوخی گفتم: الانم که
هنوز حرفی نزدین پشیمونم!!!
نگاهش جدی شد و پرسید: واقعا؟؟؟!
خاستم بحث و منحرف کنم داشت وارد جاهایی میشد که اصلا به مزاقم خوش نمی اومد ..
دلم نمی خواست بحث به جایی کشیده بشه که باز بره تو خودش ..
نگاهی به سمت راستم کردم و گفتم: آخش بالاخره داره سفارش مارو میاره..گشنم شد از بس حرف زدم
خندید ..
و من یقین داشتم که عطر یاسِ خنده هاش تا ابد با من خواهد بود ...
.
.
#ادامه_دارد...
💌نویسنده: بانوگل نرگــــس
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯
@zandahlm1357