زين در مشو غايب
بود پيوسته نيّت در رياض روضه رضوان را
كه بوسد آستان روضه شاه خراسان را
مه ابوان يثرب۱ آفتاب مشرق و مغرب
كه سقف مشهدش همسايه آمد عرش رحمان را
سجود آستان دولت دنيا و دين بخشد
همين دولت بَسَست از دين و دنيا اهل ايمان را
نظر در صورت قنديل۲ محراب مزارش كن
اگر از چشمة خورشيد جويي آب حيوان۳ را
غبار آستانش ديدهها را ميكند روشن
صفاي مرقدش بخشد صفا آيينه جان را
ملايك رو نهند از حلقه اهل صفا اين جا
كه در اين كعبه دريابند اجر عيد قربان۴ را
نموداري نمود از لاجوردي گنبد سلطان
قلم روزي كه طرح انداخت اين فيروزه ايوان را
سلاطين چشم آن دارند از بهر سر افرازي
كه گاهي خاكروب اين زمين سازند مژگان را
وصال كعبه خواهي سوي ايوان رضا ورنه
چه حاجت از تف دل تافتن ريگ بيابان را
خدا با دوستان چندين كرم دارد كه كرد آسان
به راه اين حرم دشواري خار مغيلان۵ را
به هر مژگان زدن چون دولت حجّي برد سالك۶
سزد كزديدهها سازد قدم اين راه آسان را
زطوف اين حرم گردي چو در پيراهني گيرد
بگو بر روضة فردوس افشان طرف دامان را
براي نكهت۷ شاخ گل باغ رضا رضوان
دمي صدره به طرف روضه بگشايد گريبان را
چنان كز آسمان قرآن فرود آورد در كعبه
برد روح الامين زين در ثواب ختم قرآن را
دلي كه از پرتو شمع شبستانش شود روشن
به خلوتخانة گردون رساند نور عرفان۸ را
تعالي
الله۹ زهي۱۰ مهمانسرا كز غايت رحمت
نعيم هشت جنّت پيش راه آرند مهمان را
اگر جمعيت دل بايدت زين در مشو غايب
كه اين جا جمع ميسازند دلهاي پريشان را
درين خلوت سرا هر كو برافروزد چراغ دل
ببيند آشكارا روي چندين راز پنهان را
هوا و آب اين ارض مقدس جذبه يي دارد
كه گرد غفلت از دل ميبرد گبر و مسلمان را
چو شمع وصل روشن كردي اين جا سوختن اولي۱۱
چرا بايد كشيدن دور ازين در داغ هجران را
ستم آن بود كز انگور مأمون بر امام آمد
نه آن تلخي كه بود از ميوة دل، پير كنعان را
فروغ شمع دولتخانة موسي بود كاظم
گلي كان شب چراغ راه شد موساي۱۲ عمران را
از آن روزي كه اين انگور زهر آلود پيداشد
دگر تلخي نرفت از آب و خاك اين باغ ويران را
طلوع كوكب اثنا عشر همراه يوسف شد
صفاي مطلع خورشيد داد ايوان زندان را
نبردي اهرمن انگشترينش بيخبر از كف
اگر نام علي نقش نگين بودي سليمان را
گلستانيست پر برگ و نوا خاك درِ سلطان
كه آبش رنگ و خاكش بودهد نسرين وريحان را
در آن روزي كه هر مرغي به گلزاري مقرّر شد
فغاني بلبل دستان سرا شد اين گلستان را
خدايا تا بود در دفتر آل عبا ثابت
به روي صفحه هستي نشان و نام، سلطان را
سرم در سجدة درگاهش آن مقدار مهلت ده
كه از لوح جبين معدوم سازم خطّ عصيان را
بابا فغاني
۱ - يثرب: نام قديم مدينه كه پس از هجرت رسول اكرم (ص
(صفحه۲۰۳۰))مدينةالنبينامدهشدوازجهتا ختصاربعدها«مدينه»نامگرفت.
۲ - قنديل: چراغدان.
۳ - آب حيوان: آب حيات. آب زندگاني. قدما معتقد بوده اند كه چشمه اي بدين نام در طبيعت وجود دارد و هر كس از آن بنوشد جاويد ميماند امّا:
« آب حيوان نه آب حيوان است جان با عقل و عقل با جان است »
نظامي
۴ - عيد قربان: عيد اضحي كه حاجيان در مكّه قرباني كنند.
۵ - مغيلان: درختي خاردار كه در نقاط گرم و خشك ميرويد.
۶ - سالك: راهرو طريقت، كسي كه در سير الي الله است بين بدايت و نهايت مادام كه در سير است. براي اطلاع بيشتر رجوع كنيد به (فرهنگ عرفاني سجّادي ص ۲۵۴).
۷ - نكهت: بوي خوش.
۸ - عرفان: شناخت و مراد شناسايي حق است و نام علمي است از علوم الهي كه موضوع آن شناخت حق اسماء و صفات اوست (همان مأخذ ص ۳۳۰).
۹ - تعالي الله: بزرگ است خدا (از اصوات مفيد تعجب).
۱۰ - زهي: چه خوب (از اصوات و ادات مفيد تحسين).
۱۱ - اولي: سزاوارتر، شايسته تر.
۱۲ - موسي عمران (در اصل) امّآ اسامي مقصور، در فارسي، در حال اضافه با الف نوشته ميشوند مانند: موساي كليم، عيساي مريم.
#دانستنیهای_امام_رضا_علیه_السلام
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯
@zandahlm1357