🍃🍃🌺🍃 ... رودخانه زندگی! ... رفت پیش استاد. بی تاب بود و ناآروم. گفت : زندگیم متلاطمه، آشفته ام و نیازمند آرامش. و اشک پهنای صورتش رو پوشوند. پیر دانا دستش رو گرفت، ازش خواست تا با هم کمی قدم بزنند. وقتی به رودخونه رسیدند، برگی رو توی آب انداخت و بهش گفت : ببین چجوری خودش رو به جریان آب سپرد، و چجوری داره مسیرش رو طی می کنه. بعد سنگی رو پرت کرد توی آب، سنگ بخاطر وزنش پائین رفت و بی حرکت سر جاش موند. استاد مکثی کرد و پرسید : تو دوست داری جای این سنگ بودی و ساکن، یا جای اون برگ بودی و در حرکت؟ جوان فکری کرد و پاسخ داد : من از سکون خوشم نمیاد، دوست دارم حرکت کنم و رو به جلو برم. و جواب شنید که : زندگی مثل یه رودخونه است. اگه بخوای ساکن نباشی، باید خودت رو در جریانش قرار بدی و رو به جلو بری. موانع و بالا و پائین رفتن ها هم بطور طبیعی در این مسیر وجود دارند. پس آروم باش. چرا که تلاطم، یعنی تو در مسیر و در حال حرکتی. عزیز دلم تا حالا فکر کردی که می شه خودمون رو به دست توانا و چشمان بینای خداوند بسپریم؟ و همه افت و خیزها و موانع رو در مسیر بپذیریم. و خدا می خواد که ما در حرکتی دائمی و رو به جلو باشیم. و می دونی اونوقته که بالا و پائین می شیم ولی آرومیم. اونوقته که گاهی جریان تند می شه و باز هم آرومیم.❤️🍃 https://eitaa.com/zandahlm1357 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•