📖📖
#دفاع_مقدس
✨ آقای پشوتن رزمنده دفاع مقدس و شاعر شیرین سخن یک خاطره برامون دارند .
برای سلامتی ایشان دعا بفرمایید :
🌺 خیلی دوست دارم یک شب جبهه باشم از فرط خستگی البته مثل همان جوانی بخوابم کف سنگر و خواب چنان شیرین باشد که باران شروع کنه و آب بیاد چهار پنج سانتی متر کف سنگر را بگیرد ولی همچنان در خواب شیرین باشم و وقتی از خواب سیر شدم سرما و خیسی بدن بیدارم کند.
یک روز موقع اذان مغرب دیدم راننده قرارگاه فرماندهی دو نفر را آورد خط گفت این آقایان آموزگار هستند با کمک های مردمی آمدند ولی دوست دارند یک شب در خط مقدم باشند. آقای حاج بابایی فرمودند اینها را امشب مثل بچه ها هرکدام را بگذارید پیش بچه ها در سنگرهای نگهبانی باشند ( حاج بابایی فرمانده قرارگاه فرماندهی بود برادر همین حاج بابایی نماینده همدان در مجلس که وزیر آموزش و پرورش هم بود که به شهادت رسید.) خلاصه گذاشتیم پیش رزمندگان نگهبانی بدهند . حدود سه تا چهار ساعت بیدار بودند و هوا هم سرد و نم نم باران هم بود. ساعت سه یا سه و نیم قرار شد دیگه بروند کف سنگر بخوابند. خلاصه موقع صبحانه بود تازه بچه ها داشتند بیدارشان می کردند. هوا هم خیلی سرد بود و بیدار شدند . چنان عمیق در خواب بودند متوجه نبودند کجا هستند که یهو فهمیدند و هر دوتا گفتند و قسم خوردند که در عمرمان اینجوری خواب راحت و شیرین نداشتیم وقتی رفتیم بخوابیم با آن سرما و وضعیت سنگر و پتوها خیلی می چسبید خواب. و سرما و غیره را متوجه نشدیم تا الآن که بیدار مان کردید . از فرط خستگی و بیخوابی چند ساعت اول شب خواب برایشان شیرین شده بود. بهشان گفتم ما از این خوابها زیاد داریم و گاها خداوند تشک نرم آبی هم زیرمان پهن میکند ولی باز در خواب شیرین می مانیم .
https://eitaa.com/zandahlm1357