.......: شيعه براى اثبات خلافت على عليه السلام به برخى از متون قرآنى و احاديث متواتر نبوى استدلال كرده، احاديثى كه در نزد تمام فرقه هاى اسلامى به تواتر از پيغمبر نقل شده است. آنان هيچگاه رابطه خويشاوندى را دليل بر حقّانيت على نمى آورند مگر در مقامى كه مجبور مى شدند از دليل مخالفان خود استفاده كنند مانند استدلال حضرت على در برابر ابوبكر و عمر. بنابراين، گويا احمد امين به ادلّه شيعه مراجعه نكرده، و اگر هم كرده مطلب را خوب درك نكرده است!! يا شايد هم خواسته كه تهمت ناروايى عمداً به شيعه نسبت دهد. و اين دوّمى به نظر ما موجّه تر است زيرا خودش در جايى ديگر از كتابهاى خود، عقيده واقعى شيعهيعنى خلافت به نصّ است نه به قرابترا بازگو كرده است. كوتاه سخن آن كه خويشاوندى نَسَبى هرگز ملاك شايستگى براى خلافت نيست و چنين چيزى را نه شيعه و نه امامانشان هرگز نگفته اند. بلكه اين ادّعا از سوى ابوبكر و عمر ساز شد و سپس بنى اميّه و بنى عبّاس نيز از آن پيروى كردند. كوچكترين پى آمد اين اعتقاد سنّيانكه پذيرفتند خويشاوندى با پيغمبر به انسان حقّ مطالبه خلافت مى دهدآن بود كه فرصت رسيدن به حكومت را به دست كسانى داد كه بارزترين صفات و خصوصيّاتشان جهل به دين و پيروى از شهوات در هر جا و به هر شكل، مى بود. آنان حكومت را وسيله رسيدن به شهوات خود قرار مى دادند و بر نادانى‌ها و سفله پروريهاى خود پرده خويشاوندى با پيغمبر مى پوشاندند، در حالى كه پيامبر از اين گونه افراد شديداً بيزار بود. در جايى هم كه اين پرده باز نمى توانست عيب پوش چهره پليد و هدف هاى شوم و دست اندازيهايشان بشود، به حيله هاى ديگرى دست مى يازيدند تا بهتر بتواند حكومتشان را دوام بخشند. چه بسا كه رويداد بيعت مأمون با امام رضا عليه السلام يكى از همين شگردها بود كه بعداً درباره اش سخن خواهيم راند. https://eitaa.com/zandahlm1357