.......:
ادامه راه او جلوی توست. کانال عراقیها به دست بچه ها
می افتد. جنازه ی عراقیها روی هم افتاده، گاهی اوقات ممکن است اشتباهی به طرف افراد خودی شلیک کنی. مواظب باش. باید یکدیگر را صدا بزنید. حرف بزنید. ذکر بگویید. هماهنگ باشید.
تپه چندان بزرگ نیست، ولی تو مجبوری قدم به قدم آن را طی کنی و نیروها را بچینی. سر جای خودشان. در محلهای مناسب. صبح نزدیک است. شاید عراقیها بخواهند همین امشب پاتک کنند. هنوز به طور کامل از تپه خارج نشده اند. در دامنه ی تپه حضور دارند و بلند بلند یکدیگر را صدا میزنند. هلهله میکنند. همین داد و بیدادها بچهها را ترسانده. از تاریکی میترسند. هر لحظه منتظرند، از دل تاریکی یک عراقی گلوی آنها را بگیرد. به خاطر همین سعی میکنند در کنار یکدیگر قرار بگیرند تا بتوانند همدیگر را ببینند. این کار باعث میشود در بعضی نقاط فاصله بیفتد.
حالا آدم میفهمد عراقیهای بیچاره هر شب چه میکشند. چه کابوسهایی را تا صبح میگذرانند. خیلی بیچاره اند، چون در اکثر شبها منتظر هجوم بسیجیانی هستند که هم با تکبیرشان و هم با رگبارشان جان را از تنشان بیرون میکشند.
اتفاق بدی میافتد. ناگهان عراقیها از بالای کانال وارد شده و شروع به پاکسازی و درگیری میکنند. همه چیز به هم ریخته. درگیری خیلی شدید است. همه یکدیگر را میزنند. دیگر نمی توان اطمینان کرد که این سیاهی، ایرانی است
[صفحه ۱۹۴]
یا عراقی. معلوم میشود عراقیها منتظر حمله ما بوده اند. دقیقا مشخص نیست آنها از چه طریق متوجه این عملیات شده اند. شاید از طریق شنود بی سیم و یا محاسبات نظامی خودشان متوجه شده اند به هر حال ما احتیاج به تصرف این تپه داریم.
در این گیر و دار باید
فکری اندیشید. از همه طرف تیر میآید. از خمپاره خبری نیست، هر چه هست تیر کلاش و تیربارهای گرینوف است. نارنجک هم منفجر میشود. ولی معلوم نیست از کجا و از کدام طرف. امن ترین محل داخل کانال است و همه سعی میکنند خود را در کانال مخفی کنند. گاهی اوقات همین طور که میروی، ناگهان پاهایت به یک چیز نرم و گرم برخورد میکند، شاید پیکر پاک یک شهید و یا جنازه ی متعفن یک عراقی باشد. صدای تیرها، دل را میخراشد. هر سه گروهان غافلگیر شده ایم.
حاجی هم عصبانی شده و از پشت بی سیم فریاد میزند. خودش هم همان حوالی است. شاید ۳۰ متر عقبتر. شاید هم ۳۰ متر جلو. معلوم نیست. ولی هر کجا هست، کاملا به جریان مسلط است و اوضاع را از نزدیک پیگیری میکند، دستور میدهد، هدایت میکند و روحیه میدهد. پشت بی سیم مسائلی را مطرح میکند که باعث انحراف شنود دشمن شود.
حدود ۳۰ دقیقه است که این درگیریها ادامه یافته و از هر طرف که میروی نیروهای خودی را میبینی، ولی صدای عراقیها نزدیکتر است. واقعا وحشتناک شده. صداهای خشن و عصبانی. فریاد میزنند. نعره میکشند. از این سو به آن سو میدوند. جثه شان بزرگتر از بچههای خودمان است. گویی مست کرده اند. نمی ترسند. حمله میکنند. تپه را رها نمی کنند.
باید فکر اساسی کرد. اگر همین طوری ادامه یابد، مشکل پیدا خواهیم کرد. تمام جزئیات با احساسات تمام و گاه با عصبانیت و تندی و به سلسله مراتب از طریق بی سیم گزارش میشود.
دفاع مقدس
سینای شلمچه
https://eitaa.com/zandahlm1357