#داستان ننه احمد ماه منیر داستانپور مادر بغ کرده و زانو در بغل گرفته، نشسته بود کنج اتاق و میلى به حرف زدن نداشت. چند و چونش را همه مى دانستیم و کسى چیزى از چرایى حال و احوالش نمى پرسید که اگر کلمه اى از دهانمان درمى آمد بعید نبود بزند به صحراى کربلا و یک کتاب چهل من کاغذ برایمان بحر طویل بخواند از غصه اى که از قضا خودمان هم گرفتارش بودیم. جاى خالى ننه احمد در خانه بدجورى ذوقمان را کور کرده بود و دلتنگى چنگ انداخته بود به حلقوممان! اما از میان همه ریز و درشت آن خانه چندین اتاقه که غیر از ما، چهار خانوار دیگر را هم در خود جاى داده بود؛ غم دورى ننه احمد بیشتر از همه دامن گیر مادر بیچاره شده بود... ادامه این داستان زیبا را می‌توانید در کانال زن روز بخوانید. @zane_ruz