📚 پایی که جاماند ✍ خاطرات روزنوشت سید ناصر حسینی پور از اسارت ✅ توضیح : 💢 يک روز وقتي به دفتر کارم رسيدم، نگاهم به ميزي افتاد که دو جزوه قطور روي آن گذاشته شده بود، اول ناراحت شدم که در شلوغي کارها، اين ديگر چيست؟ بعد از دقايقي آن را ورق زدم و رسيدم به تقديميه کتاب، همان‌جا ماندم و تا چند روز جلوتر نرفتم. وقتي ديدم اين کتاب به کسي تقديم شده که شکنجه‌گر اين آزاده بوده است، اولين چيزي که به ذهنم رسيد، اين بود که اين شخص براي اسارتش و به تبع آن براي جنگيدنش، معناي عالي قائل بوده است. تا مدت‌ها من و اين متن مانده بوديم و به هم نگاه مي‌کرديم تا اينکه خواندن آن را شروع کردم و يک ماه طول کشيد. این توصیف مرتضی سرهنگی از کتاب «پایی که جا ماند.» خاطرات روزنوشت رزمنده آزاده «سید ناصر حسینی» است. آن چند خط که این‌طور یک ماه سرهنگی را معطل کرد این بود: «اين كتاب را به "وليد فرحان" خشن‌ترين گروهبان بعث عراق تقديم مي‌كنم! نمي‌دانم شايد در جنگ‌هاي خليج فارس توسط بوش پدر يا بوش پسر كشته شده باشد. شايد هم هنوز زنده باشد. مردي كه اعمال حاكمانش باعث نفرين ابدي سرزمينش شد. مردي كه مرا سال‌ها در همسايگي حرم مطهر جدم شكنجه كرد. مردي كه هر وقت اذيتم مي‌كرد، نگهبان شيعه عراقي، علي جار الله در گوشه‌اي مي‌نگريست و مي‌گريست. شايد اكنون فرحان شرمنده باشد. با عشق فراوان اين كتاب را به او تقديم مي‌كنم، به خاطر آن همه زيبايي كه با اعمالش آفريد و آنچه بر من گذشت جز زيبایی نبود.» ❤ @zanvakhanevade