♦️ سبک و شیرین شدن !!! یعنی مرگ راحت و آسان برای فرد بدون تحمل درد و سختی و ایجادسختی و مزاحمت برای خانواده و اطرافیانش. یعنی فردی با آرامش از دنیا برود ؛درحالیکه هنوز خاطرش برای خانواده اش ،عزیز و شیرین باشد و آرزوی مرگش رابدلیل پرستاری زیاد از وی؛ نداشته باشند. گاهی از این ضرب المثل به عنوان دعا استفاده میکنند. و میگویندخدا کند فلان بیمار، سبک و شیرین بشه!!! یعنی بدون اینکه مزاحمتی برای اطرافیانش بوجودبیاورد؛از دنیابرود!!! سبک شدن=سبك بار شدن، راحت شدن، آرامش يافتن، آرام شدن  در نظر بگیرید شخصی دچار بیماری ناعلاجی میشود و مدت زیادی نمیگذرد که فوت نموده وخانواده اش را به زحمت نمی اندازد که برای مدت طولانی، از وی پرستاری کنند.درمورد چنین شخصی میگویند سبک و شیرین شد. پیرمردی دچار سکته میشود و دربخش آی سی یو بستری میشود‌.برایش دعا میکنند الهی سبک شیرین بشه یعنی یا زودتر خوب شود یا تازمانی که عزیز هست و برای اطرافیانش مزاحمت زیادی ایجاد نکرده به دیار باقی بشتابد. این دعا گرچه دعای خوب برای هرفرد میتواند باشد؛اما اگر درحضور اعضای خانواده فردی، اینچنین دعایی بکنیم؛ موجب ناراحتی و دلخوری آن خانواده میشود. مگراینکه افراد بی عاطفه و بدجنسی باشند . به هرحال بعضی ها آرزو دارند تا آخرعمر،خدمت بیمار،یا پدر و مادر مسن شان رابکنند حتی اگر قرار باشد؛ از تمام لذت های دنیا چشم‌ پوشی کنند. حضرت امیر در نهج‌البلاغه می‌فرمایند: آنچه بر انسان در لحظه مرگ می‌گذرد قابل وصف نیست. از طرفی سکرات موت و جان دادن و از طرفی غم و اندوه فرصت‌هایی که از دست داده وجودش را می‌گیرد. در آن لحظات سخت اعضای بدن سست می‌گردد و رنگش تغییر می‌کند با لحظه لحظه زیاد شدن آثار مرگ زبان از کار می‌افتد و قدرت سخن گفتن سلب می‌شود، ولی همچنان دربین اعضای خانواده خود آنها را با چشم نگاه می‌کند و با گوش‌هایش می‌شنود، عقلش نیز سالم و فکرش باقی است. فکر می‌کند عمرش را در چه راهی تباه کرده و روزگارش را با چه روزهایی به پایان رسانده است. به یاد اموالی می‌افتد که با خون دل آنها را جمع کرده و کاری به حلال و حرام آن نداشته و حال باید برود و جوابگوی آنها باشد. لذت استفاده‌اش برای دیگران و حساب پس دادن و بدبختی‌اش برای او مانده است. مرگ همچنان بر اعضای بدنش چیره می‌گردد تا آنجا که گوشش هم مثل زبانش از کار می‌افتد و فقط به خانواده‌اش نگاه می‌کند و حرکات زبانشان را می‌بیند ولی دیگر صدایی نمی‌شنود. پس از مدتی چشم او هم از کار می‌افتد و روح از بدنش خارج می‌شود و مانند مرداری در بین خانواده‌اش می‌افتد به طوری که از نشستن در نزد او وحشت می‌کنند و از نزدیک شدن به او دوری می‌نمایند. دراین حال نه گریه کننده‌ای او را یاری می‌کند، نه کسی جوابش را می‌دهد. سپس او را برداشته و به سوی قبر می‌برند و او را در آنجا تنها می‌گذارند و به دست عملش می‌سپارند و از دیدارش برای همیشه چشم می‌پوشند. @zarboolmasall