ذره بین 🔍
قصه شب آخرین آرزو (قسمت صدوهفتم ) نرگس از هنگامی که کامران سخن دلش را به او گفت دیگر با کامران ص
قصه شب آخرین آرزو (قسمت صدوهشتم ) جلسه دادگاه که تمام شد ناامیدی بر سلول سلول نرگس و بر روح و فکرش حاکم شد از همان زمان شکست را بسیار نزدیک می دید. شکستی که آن را کاملاً ناجوانمردانه و ظالمانه می دانست اما هیچ راه حلی هم برای گره گشایی از این پرونده نداشت. از خود می پرسید چگونه برای حرفش شاهدی بیاورد در حالی که از تمام حوادث آن روز فقط صحنه ی تصادف و ماشین مشکی و بدن خونین مهدی یادش بود. کامران هم متوجه افسردگی و ناامیدی نرگس بود و سعی داشت به او روحیه بدهد اما نرگس به حرف هایش چندان توجه نداشت. برای بهبود حال نرگس، او را به خانه اش دعوت کرد اما نرگس محترمانه دعوتش را رد کرد و گفت می خواهد به بیمارستان و دیدن پدر و برادرش برود. کامران تصمیم گرفت به نظر دختر عمویش احترام بگذارد و او را به بیمارستان رساند و به سرکار خود رفت. نرگس اول به سراغ پدرش رفت. پدر مثل همیشه با نفس های خسته اش مشغول قرائت قرآن بود اما حنجره اش آنقدر خسته و آزرده بود که خواندن یک صفحه بیش از یک ساعت طول می کشید. وقتی وارد اتاق شد نگاهی به گوشه و کنار اتاق انداخت. پنجره بسته خبر از خنکتر شدن هوا می داد. با خود گفت وقتی آمدیم اینجا هوا انقد گرم بود که این پنجره چهار تاق باز بود اما الان .... اصلاً فکرشم نمی کردم این جوری اینجا گیر بیفتیم. هیچ کدوم از مریض هایی که روز اول اینجا بودن الان دیگه نیستن! سپس نگاهی به دو تخت دیگر داخل اتاق کرد که روی یکی پسر جوانی دراز کشیده بود و روی دیگری هم مردی میانسال مشغول خواندن روزنامه بود. آهسته به طرف تخت پدرش رفت و به او سلام کرد. ایرج از دیدن دخترش بسیار خوشحال شد. خود هم نمی دانست چرا اکنون این احساس را پیدا کرده است در حالی که دخترش هر هفته حداقل 4 روز به دیدنش می آمد. اما می دانست از ماندن در این بیمارستان خسته شده و اصلاً احساس بهبود نمی کند. با تمام وجود دوست داشت به وطنش برگردد و مرگی که اکنون آن را بیش از هر زمان دیگری نزدیک می دید، در وطن در آغوش کشد. چهاردهمین ختم به نیمه رسیده بود و تمام دغدغه ی ایرج اتمام آخرین ختم بود. موقع شروع ختم هم پس از دعا برای تعجیل در ظهور امام مهدی (عج)، برای سلامتی فرزندانش و همه ی بیماران دیگر بسیار دعا می کرد. پس از دیدن دخترش قرآنش را بست و با او سلام و احوال پرسی کرد و بلافاصله حال مهدی را پرسید. نرگس از حال مهدی و خود اظهار رضایت کرد و ناکامی هایش در دادگاه و سرخوردگی که سخنان کامران باعث آن بود را از پدر پنهان ساخت. ادامه دارد ....... 🔮 دعوتید به عقیق 👇 http://eitaa.com/joinchat/1366032390C8fbb147e93