عمہ دست دوتا پسرش رو گرفت برد داخل خیمہ گفت داداش وقتی اکبرت خواست بره راضی شدی وقتی قاسم خواست بره هرچقدر سخت ولی راضی شدی اما الان که نوبت پسرای من شد اجازه نمیدی داداش حسین به من نه میگی؟! باشہ حسین..