📚 از کتاب و زمان میگذرد، بی آنکه از آن بهره ای ببریم! آسوده به زندگی ادامه میدهیم، حال تو بگو این زندگیست یا گذر عمر؟ انسان هایی را مشاهده میکنم که هر روزشان با دیروزشان؛هیچ فرقی نمیکند، و عجیب تر آنکه آن ها به این روال تکراری راضی اند! البته چند فرق بین دیروز و امروزشان هست: آنها دغدغه مندتر از دیروزشانند چرا که به فکر این هستند که چه بخورند، کی به رختخواب بروند، و چه زمانی را تفریح کنند، آری... این تنها تفاوت دیروز و امروزشان هست در صورتی که دیروزشان هم با همین افکار به سر شد، اما چه بهره ای از زمانشان بردند؟ هیچ:) همانند گوسفندانی میچرند که 1000سال آب و علف ندیده اند... به قول شاعر: حیوان فربه شود از راه گوشت*آدمی فربه شود از راه گوش... من سوالم این است: و تو هم به سوال من فکر کن... وقتی داخل ایستگاه واحد نشسته ای، یا زمانی که داخل فروشگاهی هستی که مردم درحال خریدند، یا وقتی در پارکی نشسته ای که کودکان درحال بازی اند و نوجوانان و جوانان درحال ورزش یا هر عمل دیگری هستند... سوال من در این مواقع این است: چرا اینها گوش نمیدهند، چرا نمیبینند، چرا لمس نمیکنند، چرا تفکر نمیکنند!؟ آیا رسالت انسان، این موجود شگفت، فقط خوردن و خوابیدن است؟ آیا رسالتش این است که فقط به لذات و غریزه های حیوانی و فوق حیوانی اش بپردازد؟ نه به راستی این نیست... هرکه را میبینم به کاری مشغول است، به فکری مشغول است که نتیجه اش عمل حیوانیست... «نهار چه بخورم، شام چه بخورم، با رفیقم کجا بروم، فردا چه میشود، حساب بانکی ام ته کشیده است، نامزدم خیانت میکند؟ نمیکند؟.... این تاسف بار است... در این میان من نشسته ام و ذهن هارا میخوانم، حرکات را میسنجم، و از این وضعیت رنج میبرم، زیرا رسالت من آگاهی دادن است. چرا صندلیه کناریه من انگشتش را از استرس تکان میدهد؟ او استرس چی را دارد؟ قرض؟ وام؟ پول؟ غذا؟ خانواده؟ سفر؟ آیا من هم مثل اویم؟ ما از خودمان خدایمان را می‌شناسیم. نکته(اگر خودشناس بودیم،خداشناس هم بودیم،و آن وقت مردان حق را هم میشناختیم،و کار به جدال در نمیرسید) ادامه دارد... ✍ نویسنده: 🇮🇷 @zelzeleh313 🇮🇷