.
اگر روضهخوان بودم...
اگر روضهخوان بودم، در روز هشتم محرم فقط برای لحظهی وداع امام حسین و علیاکبر علیهما السلام، حسابی اشک میگرفتم، چه رسد به لحظهی رسیدن امام حسین علیهالسلام بالای پیکر علی اکبر علیهالسلام.
اگر روضهخوان بودم، بلند بلند و گریهکنان، جوری که شنوندگان بفهمند حال مداح دست خودش نیست، میگفتم: اسبهای جنگی تعلیم دیدهاند تا سوار زخمی خود را به سمت سپاه خودی برگردانند. خون علی اکبر علیه السلام چشمهای اسب را بست، اسب راه را گم کرد و به سمت دشمن شتاب گرفت. لشکر راه باز کرد و از دو طرف شمشیر زدنها آغاز شد. هر ضرب شمشیر یک تکه از علی اکبر ... امام بالای سرش که رسید، افتاد و همانجا بیهوش شد و اینجا آنقدر تکرار میکردم "حسین بیهوش شد" تا شنوندگان نزدیک باشد که جان بدهند.
اگر روضهخوان بودم، روز هشتم خودم پیشتر از مخاطبین بیهوش میشدم، روضهی هشتم، روز بیهوش شدنها و از حال رفتنهاست. روضهی محکمتر از همیشه توی سر و صورت زدنها. روضهی نعره زدنها و فریاد برآوردنها. غیر از این اگر باشد، حق مطلب ادا نمیشود. آه حسین!
🥀دیدم اعضای تنت را جگرم سوخت علی
پاره های بدنت را جگرم سوخت علی
ناگهان زانویم افتاد زمین چون دیدم
طرز چانه زدنت را جگرم سوخت علی
چه کنم عمه نبیند بدن حمزه ای اَت
مُثله دیدم بدنت را جگرم سوخت علی🥀
#نجمهصالحی
#محمود_ژولیده_شعر
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
#اللهم_بارک_لمولانا_صاحب_الزمان
@zemzemh60