جریمه ای شیرین ✍نجمه صالحی می خواهم بنویسم،نوشتن احساسات درونی ام را بیرون می ریزد. حس خوبی به من می دهد.لذت خلق اثر و حال یک خالق که به اثرش نگاه می کند. فکر می کنم هنرمندان و از همه نزدیکتر نقاش ها مثل نویسنده ها هستند. نقاش ها هنگام خلق اثر و تکمیل آن،چند بار عقب و جلو میروند، از زوایای مختلف نگاه می کنند و ایرادات نقاشی را می گیرند. درنویسندگی هم بعد از چند بار خواندن و اصلاح و باز نویسی اثر خواندنی میشود.تکرار نوشتن و مداومت در نویسندگی خوب است. باید خودم را جریمه کنم، دو روز بود نیم ساعت نوشتن را کنار گذاشته بودم. جریمه است ولی شیرین... دنبال جریمه نقدی که نباید باشم. جریمه ام نوشتن یک صفحه متن ادبی باشد یا یک کاری که سخت است انجام دهم .باید فکر کنم کدام کار من را به چالش می اندازد؟! ولی نه... فکر کنم همان یک صفحه نوشتن بهتر باشد.تکلیف امروز، یک صفحه ادبی بنویس! من می نویسم چون می خواهم از صداهای مزاحم ذهن خلاص بشوم . جایی خواندم نوشتار درمانی سال هاست به عنوان یک علم در روانشناسی مورد تایید است.اواخر دهه‌ی ۱۹۸۰ بود که دکتر جیمز پنه‌بیکر آزمایش سرنوشت‌سازش را انجام داد و نوشتن ابزاری شد برای درمان. خب چه خوب است که نوشتن، درمانی است برای این ذهن درهم و برهم . خب من هم می نویسم تا ذهن شلوغم را پاکسازی کنم.می نویسم چون اسب سرکش مغز بیش از حد می تازد.از بیمارستان و مریض ها و شلوغی آن تا سلامتی یک نفر که خیلی در زندگی ام تاثیر گذاشته و خوشحالی غیر قابل وصفی که هر وقت یادش می افتم دلم میخواهد صدها بار خدا را صدا بزنم و در آغوش بکشم.و خدا را شکر کنم از اینکه اینطور خودش را بیش از پیش در زندگی ام نشان داده است. خوشحالی که انگار کارخانه قند در دلم آب می شود و کام جانم شیرین شیرین می شود. وقتی می‌خواهم بنویسم ویز ویز زنبورها، من را به خوردن عسل هدایت می کند. با به یادآوردن عسل خوردن حس بدی بهم دست میدهد چون هر وقت افت فشار دارم، مجبورم می کنند عسل بخورم. این افت فشار برایم داستانی شده و بعضی وقتها میگویم من و افت فشار دو یار جدانشدنی هستیم. تقریبا هفته ای یک بار بهم سر می زند و یک روز پیشم می ماند و بعد هم تا چند قاشق عسل و یک سیخ کباب برگ آن هم از نوع گوسفندی بهش ندهم تشریف نمی بَرد .ولی من کاری به کارش ندارم اگر قرار است بیاید تامن را متوقف کند کور خوانده، خیر!من عقب نمی نشینم. اینقدر بیاید و برود... مهمان است دیگر باید از او هم پذیرایی کرد. چقدر دلم مهمان و مهمانی میخواهد باید تاعید نشده ترتیب یک مهمانی دورهمی با دوستان را بدهم، عید که بشود هر کدام از دوستان یک سمت ایران می روند و تا یکماهی جمعمان جمع نمیشود. اول قرن جدید، عید خوبی می شود ان شاءالله. شاید بهترین عید قرن... از رفت و آمدهای تکراری خسته شده بودم .امشب خانه این خاله فردا دوباره همگی منزل خاله دیگر.مهمان ها همان مهمان ها بودند فقط منازل عوض میشد و چیدمان منازل.آخر سر هم قرار برای خانه بعدی. هر چه ما جوان تر ها می گفتیم حداقل این شب نشینی ها در طول سال باشد مثلا ماهی یک بار . بزرگترها می گفتند الان آمادگی داریم و آجیل و شیرینی و ...تهیه کردیم و هزار دلیل دیگر که ما مجبور به تسلیم می شدیم. عید سال گذشته، اوایل آمدن یک مهمان ناخوانده به نام کرونا ویروس بود و ترس بیشتری بین مردم وجود داشت و بیشتر احتیاط می کردند. عید دیدنی های تکراری هم تعطیل...اگر امسال هم مردم رعایت کنند خوب است مثلا امسال فقط یک بار در منزل خاله بزرگ که اتفاقا منزلش هم بزرگ است و فاصله اجتماعی رعایت میشود،جمع شویم... چه خوب می شود عید و‌ تنها بودن و جاهای تکراری نرفتن....دلم یک کتابخانه پر از کتاب می خواهد کتابخانه ای با دیوار شیشه ای وسط یک باغ زیبا . ساعت ها در کتابخانه بنشینم و غرق مطالعه شوم و با زیباترین خودنویس عالم بنویسم وحس زیبای خواندن را روی کاغذ بیاورم. حس خوب نوشتن، این حس را دوست دارم. https://eitaa.com/joinchat/2319319119C2ce51d5673