✳️ سیره شهدا 🔻 یکی از محافظان اهل یکی از شهرستان‌ها بود. زمانی که ابتدای برداشت گلابی بود، از آن شهرستان برای آن محافظ گلابی نوبرانهٔ خیلی تروتمیزی فرستاده بودند. او هم گفته بود که آن‌ها را به شهید رجایی بدهند. اطرافیان آن گلابی را شستند و روی میز ایشان گذاشتند. شهید رجایی وقتی ظرف گلابی را دیدند، پرسیدند: «این گلابی را چه کسی آورده است؟» معرفی کردند و وقتی محافظ آمد، شهید رجایی گفتند: «من از شما تشکر می‌کنم اما می‌دانید شاه از کجا شاه شد؟ از همین‌جا. وقتی فصل برداشت گلابی شد، نوبرانه‌اش را برای او آوردند. اگر فرصتی ایجاد شد، برای او خاص بود. اگر امتیازی می‌خواستند بدهند، به او دادند و آرام‌آرام شاه مملکت شد. شما اگر می‌خواهی به من خدمت کنی هر چند وقت یک بار بیا و به من بگو آقای محمدعلی رجایی، فرزند عبدالصمد، اهل قزوین، یادت نرود که زمانی دوره‌گرد بودی و دست‌فروشی می‌کردی. هر چند وقت یک بار بیا و این را به من بگو.» 📚 از کتاب «عاشورائیان منتظر در آوردگاه فتنه» 📖 صفحات ۲۱۲ و ۲۱۳ 👤 💠__________🌷_________💠 شرط شهید شدن شهید بودن است https://eitaa.com/joinchat/1448346089C1dcf6c3837