📝
#خاطرات_اربعین
✸ با پسر بچه نون بیار کباب بر بازی میکردم
↫ نوبت او شده بود هر چه منتظر ماندم حرکتی نکرد،
↫ لبخند بر صورتش ماسیده بود،
↫ سر به زیر انداخته بود و کاری نمیکرد.
✸ گمان کردم ناراحت شده، با حرکات صورت دلیلش را پرسیدم
↫ سرش را بالا آورد و با اقتدار و هیبت چشم در چشمان من دوخت و گفت:
↫ لا، لا لعب. نمیخواست بازی کند.
✸ گفتم: بازی کن، لعب زین ، خوش!
↫ گفت: من روی دست شما ضربه نمیزنم!
↫ گفتم: بازی است اشکال ندارد من روی دست شما زدم حالا نوبت شماست اگر میتوانی بزن!
✸ لبخندش دیگر تمام شده بود با حالت جدی گفت:
↫ انت زائر ، زائرالحسین علیه السلام.
✸ نام حسین دستانم را شل کرد...
💻 خبرگزاری حوزه
🆔
@Zendegi_Zyba