زندگی از غسالخونه تا برزخ
لحظه ای که همه تجربه میکنیم بخش اول منبع @neiynava313 @neiynava313 غسالخانه ی زنان🧕🏻 خواب بودم
جنازه ی مادربرزگ... منبع:👇👇👇👇👇 @neiynava313 @neiynava313 @neiynava313 جنازه رو اوردن زیپ کاور رو باز کردم مادری نحیف ولاغر،دهنش باز مونده بود گویا ساعت ها بود خوابیده بود... اون روز از اون روزهای بود که دل دماغ هیچی رو نداشتم و فقط رفتن به غسالخونه منو از فکر‌و خیال دنیا دور میکرد،کاور رو از تنش کشیدیم بیرون نگاه به چهرش کردم زیر چشماش گود رفته بود،از گوشه ی دهن خون ابه در می اومد اما من سخت بودم سختتت اشک نمیریختم اما دلم سخت گریون بود بعداز اینکه لباس هارو دراوردم متوجه شدم کل بدن کج شده 😓 سر به سمت خشک شده بود دستا قفل شده بود،پاها هم سمت مخالف بدن خشک شده بودم وقفل شده لا اله الا الله ،بایدزانوها رو راست میکردم ک بتونم راحت غسل بدم اما زانوها خم شده وکج شده بودن... اخه ما آدما به چ چیزمون مغرور میشیم؟ درب غسالخونه باز بود پسرجوانی مثل یه مرغ سرکنده دور تا دور سالن انتظار تاب میخورد یهو پهن زمین میشد‌و میزد تو سرش‌...... خانم میشه من بیام داخل؟ گفتم نه ...گفت محرمشم.. مادر بزرگمه بخدا خودم ترخشکش میکردم... تو دلم بهش گفتم ماشاالله به غیرتت جوون ،اما نه اقا نمیشه بیاید ما چادر روی سرمون نیست و اصلا نیازی به بودن شما نیست.. صدای گریه هاشون منو سخت تر میکرد همش مواظب این بودم تمرکزم بهم نخوره و بدونم باید چی کنم.. سطل اب رو ریختم تو سرش دخترش گفت ابش سرد ه؟؟؟ سرم انداختم پایین و به کارم ادامه دادم سطل دوم ریختم خانم نمیشه ابش رو گرم کنید؟! نگاهم به چشمان گرون دختر ...گفتم خانم همین هست امکاناتم دقیقا دست گذاشت روی نقطه ضعف من😭اخه مگه من دلم میاد تو این هوای سرد سطل اب سرد رو‌بریزم روی سر عروسم اما چی کنم من تمام توانم دارم میزارم.... باید مادر رو به پهلو میگرفتن تا سطل اب رو به کمر بریزم،چشمم خورد به زخم های کمر.... اخ خدایا من اینجوری نمیخام بمیرم هاااا 😭 اب رو ریختم.... وغسل رو تموم کردم، دوتا چوب تر رو پنبه زدم و گذاشتم زیر بغلش ...کمی کافورگرفتم و زدم به پیشونی اومدم سمت دستا یخ یخ بودن قفل قفل شده بود.. بزور وفشار تونستم کمی کافور بریزم کف دستش‌... رسیدم به کفن حساسم که عروسم خیلی قشنگ لباس سفیدش رو تن کنه اما این بار هرکاری کردم لباس قشنگ تو تن بشینه نمیشد😭نه سر جفت میشد نه دستا نزدیک بدن میشدن،نه اون زانو های خم شده راست میشدن..... به سختی کار رو به اتمام رسوندم.. قسمت دوم سوال خودت رو برای این لحظه چقدر آماده کردی؟! کانال زندگی از غسالخانه تا برزخ http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5