در تب میسوخت. سیدالشهداﷺ به خیمه اش رفت. پرسید: پدر جان؛ پس برادرم علی اکبرﷺ کجاست؟! فرمود: پسرم در خیمه ها َمردی جز من و تو باقی نمانده؛ همه کشته شده اند. گریه‌اش گرفت و فرمود: عمه جان؛ شمشیر و عصائی به من بده! سیدالشهدا فرمود: عصا و شمشیر برای چه میخواهی؟ فرمود: عصا را برای تکیه و شمشیر را برای دفاع از حریم پیامبر میخواهم _ چون بعد از شما، دیگر خیری در این زندگی نخواهد بود. سیدالشهداﷺ او را به سینه چسباند و فرمود: پسرم تو، پاک ترین ذریه من هستی، تو جانشین من بر این بانوان و کودکان غریب و مظلوم هستی. از آنها سرپرستی کن، مونس آنها باش، دیگر مردی را به غیر از تو ندارند. به آنها مهربانی کن. و بعد سیدالشهدا صدا زد: ای اهل حرم کلامم را بشنوید و بدانید این پسرم جانشین من بر شماست، و امامی است که اطاعتش واجب است. ،ج۲،ص۲۲ https://eitaa.com/joinchat/2664890402C75f606e45d