آنها چفیه‌ داشتند، تــــو چــــادرداری... آنان‌چفیه‌ می‌بستند تا بسیجی‌وار بجنگند، تو چادر می‌پوشی‌ تا زهــــرایی‌ زندگی‌ کنی... آنان‌ چفیه‌ را خیس‌ می‌کردند تا نفس‌هایشان آلوده‌ی‌ شیمیایی‌ نشود، تو چــــادر می‌پوشی‌ تا از نفس‌های‌آلوده‌ دورباشی... آنان‌ موقع‌ نمازشب‌ باچفیه‌ صورت‌ خود را می‌پوشاندند تا شناسایی‌ نشوند، تو چــــادر می‌پوشی‌ تا از نگاه‌های‌حرام‌ پوشیده‌باشی... آنان‌ با چفیه‌ زخم‌هایشان‌ را می‌بستند، تو وقتی‌ چادری‌ می‌بینی‌ یاد زخم‌پهلوی‌مادر می‌اُفتی... آنان‌ سرخی‌ خونشان‌ را به‌ سیاهی‌چادرت‌ امانت‌ داده‌اند، تو چــــادرسیاهت‌ را محکم‌ می‌پوشی‌ تا امانتدار خوبی‌باشی... 🌐 به بپیوندید... 👇 ☫ @ziaossalehin