⭕️حکایت دو حکیم، کلم کاهو و زندگی 💢حکیمی در تعطیلات نوروز با زن و بچه به شمال رفت و مهمان حکیم دیگری شد که سال‌ها پیش با زن و‌ بچه به شمال رفته و در یک ویلا رحل اقامت افکنده بود. دو حکیم زن و بچه یکدیگر را به زن و بچه یکدیکر سپردند و خود پس از صرف ناهار (جوجه ترش + ماست + زیتون پرورده + دوغ محلی + ۹درصد مالیات بر ارزش افزوده) برای گردش علمی در باغ‌های اطراف و تعمق در مظاهر طبیعت و طراحی پیش‌نویس جملات قصار جدید به خارج از ویلا رفتند. دو حکیم در آغاز گردش علمی به یک باغ پرتقال رسیدند. حکیم اول گفت: پرتقال پوستی نسبتا کلفت دارد که در آن میوه‌ای نرم و لطیف است. حکیم دوم گفت: خب؟ حکیم اول گفت: زندگی مثل پرتقال نیست؟ حکیم دوم گفت: نه. درنیومد. سپس دو پرتقال کندند و خوردند. دو حکیم در ادامه راه به یک مزرعه کلم رسیدند. حکیم دوم گفت: ببین کلم چه زیباست. حکیم اول گفت: ولی مزه‌اش ضایع است. حکیم دوم گفت: کلم انتخاب رشته درستی نکرده است. اگر به‌جای رشته تغذیه، رشته تزئینات شهری را انتخاب می‌کرد، الان به‌جای آن‌که سوژه خنده ما باشد، برای خودش یک چهره فرهنگی هنری بود. 👤حکیم اول گفت: به کلم نگاه کن. نکند چیز مهمی داخل کلم است که طبیعت این‌طور سفت آن را پیچیده است‌. سپس یک کلم را از بوته جدا کرد و برگ‌های آن را یک‌یک کند و گفت ببینیم زیرش چیست. تا آن‌که تمام برگ‌های کلم کنده شد و زیرش هم هیچی نبود. حکیم دوم گفت: اگر به‌جای این کلم، برگ‌های یک کاهو را پرپر کرده بودیم، اقلا به یک مغز کاهویی می‌رسیدیم و آن را با سکنجبین می‌خوردیم‌. 💢حکیم اول گفت: حالا زندگی شبیه کدام است؟ کلم؟ یا کاهو؟ رنج بی‌حاصل برای هیچ، یا تحمل سختی برای رسیدن به نتیجه‌ای شیرین؟ حکیم دوم گفت: ها! الان دراومد‌. حکیم اول این جمله را در اینستاگرامش نوشت و لایک‌های بسیار گرفت و موفق شد سه آگهی هم بگیرد و نیمی از خرج سفر را دربیاورد. 🔸نفس مطمئنه http://eitaa.com/joinchat/1868431360C70b0fb3381