با سلام و احترام بعضی از خواهران شاید بترسند با واکنش مواجه شوند. یک تجربه اتفاقی امروز من یکی از اقوام من که می خواست به پزشکیان رای بدهد با من تماس موبایلی داشت و من توی صف نانوایی بودم. البته یک کم بلندتر صحبت کردم که ناراحتی خود را ابراز کنم گفتم ما چه به سختی پول جمع کرده بودیم ماشین بخریم منتظر وام بودیم که یکهو ماشین ها دوبرابر شد، دیگه نمی تونستیم بخریم رفتیم توی بورس پول مان رشد کند که بتوانیم ماشین مان را بخریم با خاک یکسان شدیم. وقت کرونا هم جلوی بیمارستان بنت الهدی برای یک سرم آب نمک که کمیاب شده بود می دویدیم. بعد روحانی می آمد توی تلویزیون می خندید من دیگر تحمل دیدن قیافه اش را ندارم. تو هم کاری نکن که توی کارهای اینها شریک شوی و لعنت آدم ها پشت ت باشه. دیدم همه فقط گوش می دهند و تازه یکی دونفر هم تایید کردند.