حرکت کرد.
اين، آن کاري بود که امام حسين انجام داد. منتها امام حسين آن کسي بود که براي اوّلين بار اين حرکت را انجام داد. قبل از او انجام نشده بود؛ چون قبل از او - در زمان پيغمبر و اميرالمؤمنين - چنين زمينه و انحرافي به وجود نيامده بود، يا اگر هم در مواردي انحرافي بود، زمينه مناسب و مقتضي نبود. زمان امام حسين، هر دو وجود داشت. در باب نهضت امام حسين، اين اصلِ قضيه است.
پس مي توانيم اين طور جمعبندي کنيم، بگوييم: امام حسين قيام کرد تا آن واجب بزرگي را که عبارت از تجديد بناي نظام و جامعه اسلامي، يا قيام در مقابل انحرافات بزرگ در جامعه اسلامي است، انجام دهد. اين از طريق قيام و از طريق امر به معروف و نهي از منکر است؛ بلکه خودش يک مصداق بزرگِ امر به معروف و نهي از منکر است. البته اين کار، گاهي به نتيجه حکومت مي رسد؛ امام حسين براي اين آماده بود. گاهي هم به نتيجه شهادت مي رسد؛ براي اين هم آماده بود.
ما به چه دليل اين مطلب را عرض مي کنيم؟ اين را از کلمات خود امام حسين به دست مي آوريم. من در ميان کلمات حضرت ابي عبدالله عليه السلام، چند عبارت را انتخاب کرده ام - البته بيش از اينهاست که همه، همين معنا را بيان مي کند - اوّل در مدينه؛ آن شبي که وليد حاکم مدينه، حضرت را احضار کرد و گفت: معاويه از دنيا رفته است و شما بايد با يزيد بيعت کنيد! حضرت به او فرمود: باشد تا صبح، «ننظر و تنظرون اينا احق بالبيعة و الخلافه» برويم فکر کنيم، ببينيم ما بايد خليفه شويم، يا يزيد بايد خليفه شود! مروان فرداي آن روز، حضرت را در کوچه هاي مدينه ديد، گفت: يا اباعبدالله، تو خودت را به کشتن مي دهي! چرا با خليفه بيعت نمي کني؟ بيا بيعت کن، خودت را به کشتن نده؛ خودت را به زحمت نينداز!
حضرت در جواب او، اين جمله را فرمود: «انالله و انا اليه راجعون و علي الاسلام السّلام، اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد» ؛ ديگر بايد با اسلام، خداحافظي کرد و بدرود گفت؛ آن وقتي که حاکمي مثل يزيد بر سر کار بيايد و اسلام به حاکمي مثل يزيد، مبتلا گردد! قضيه شخص يزيد نيست؛ هرکس مثل يزيد باشد. حضرت مي خواهد بفرمايد که تا به حال هرچه بود، قابل تحمّل بود؛ اما الان پاي اصل دين و نظام اسلامي در ميان است و با حکومت کسي مثل يزيد، نابود خواهد شد. به اين که خطر انحراف، خطر جدّي است، اشاره مي کند. مسأله، عبارت از خطر براي اصلِ اسلام است.
حضرت ابي عبدالله عليه السّلام، هم هنگام خروج از مدينه، هم هنگام خروج از مکه، صحبتهايي با محمّدبن حنفيه داشت. به نظر من مي رسد که اين وصيّت، مربوط است به هنگامي که مي خواست از مکه خارج شود. در ماه ذيحجّه هم که محمدبن حنفيه به مکه آمده بود، صحبتهايي با حضرت داشت. حضرت به برادرش محمد بن حنفيه، چيزي را به عنوان وصيّت نوشت و داد.
آن جا بعد از شهادت به وحدانيّت خدا و چه و چه، به اين جا مي رسد: «و اني لم اخرج اشرا ولا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً»؛ يعني کساني اشتباه نکنند و تبليغاتچيها تبليغ کنند که امام حسين هم مثل کساني که اين گوشه و آن گوشه، خروج مي کنند براي اين که قدرت را به چنگ بگيرند - براي خودنمايي، براي عيش و ظلم و فساد - وارد ميدان مبارزه و جنگ مي شود! کار ما از اين قبيل نيست؛ «و انّما خرجت لطلب الاصلاح في امّة جدّي» . عنوان اين کار، همين اصلاح است؛ مي خواهم اصلاح کنم. اين همان واجبي است که قبل از امام حسين، انجام نگرفته بوده است. اين اصلاح، از طريق خروج است - خروج، يعني قيام - حضرت در اين وصيّتنامه، اين را ذکر کرد - تقريباً تصريح به اين معناست - يعني اوّلاً مي خواهيم قيام کنيم و اين قيام ما هم براي اصلاح است؛ نه براي اين است که حتماً بايد به حکومت برسيم، نه براي اين است که حتماً بايد برويم شهيد شويم. نه؛ مي خواهيم اصلاح کنيم. البته اصلاح، کار کوچکي نيست. يک وقت شرايط، طوري است که انسان به حکومت مي رسد و خودش زمام قدرت را به دست مي گيرد؛ يک وقت نمي تواند اين کار را بکند - نمي شود - شهيد مي شود. در عين حال هر دو، قيامِ براي اصلاح است.
بعد مي فرمايد: «اريد ان آمر بالمعروف