روزهای آخر مرداد 59 بعد یکی از کلاس های آموزش نظامی، همه ی خوارها جمع می شوند در یک اتاق. یکی از آن ها در حین تمیز کردن اسلحه ناخود آگاه تیری را شلیک می کند. گلوله به قفسه سینه ی صدیقه می خورد. او از اتاق بیرون می آید برادرهای مجموعه نگران به طرف اش می روند صدیقه محکم و استوار تکرار می کرد چیزی نیست. او را به بیمارستان انتقال دادند. چند شب قب از آن با خانواده اش تلفنی حرف زده و گفته بود که هیچ وقت تا این حد به شهادت نزدیک نبوده است