♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
❀🍃✿🍃❀🌴❤️🌴❀🍃✿🍃❀ @zohoreshgh ❣﷽❣ 🌴* #هفت_شهر_عشق* 🌴 🏴*همراه با کاروان از مدین
❀🍃✿🍃❀🌴❤️🌴❀🍃✿🍃❀ @zohoreshgh ❣﷽❣ 🌴* * 🌴 🏴*همراه با کاروان از مدینه تا شام *🏴 ⃣ مروان سر خود را پايين مى اندازد و مى فهمد كه ديگر بايد فكر بيعت امام را از سر خود، بيرون كند. * * * امير مدينه، در مسجد نشسته است و مردم مدينه با يزيد بيعت مى كنند، امّا هر چه منتظر مى ماند ، خبرى از امام حسين(ع) نيست. برنامه بيعت تمام مى شود و امير مدينه به قصر باز مى گردد. مروان، نزد او مى آيد و به او گزارش مى دهد كه امام حسين(ع) حاضر به بيعت با يزيد نيست. اكنون پيك مخصوص يزيد، آماده بازگشت به شام است. امير مدينه نامه اى به يزيد مى نويسد كه حسين با او بيعت نخواهد كرد.38 چند روز پس از آن، نامه به دست يزيد مى رسد. او با خواندن آن بسيار عصبانى مى شود. چشمان يزيد از شدّت غضب، خون آلود است و دستور مى دهد تا اين نامه را بنويسند: "از يزيد، خليفه مسلمانان به امير مدينه: هنگامى كه اين نامه به دست تو رسيد، بار ديگر از مردم مدينه بيعت بگير، و بايد همراه جواب اين نامه، سرِ حسين را برايم بفرستى و بدان كه جايزه اى بسيار بزرگ در انتظار توست".39 گستاخى يزيد را ببين! او از امير مدينه مى خواهد كه جواب نامه اش فقط سر امام حسين(ع) باشد. به راستى، چه حوادثى در انتظار مدينه است؟ وقتى اين نامه به مدينه برسد، چه اتّفاقى خواهد افتاد؟ هم اينك، شب يكشنبه بيست و هشتم رجب سال شصت هجرى است و ما در مدينه هستيم. نامه رسان يزيد، با فرمان قتل امام در راه مدينه است. او بايد حدود هزار كيلومتر راه را طى كند تا به مدينه برسد. براى همين، چند روز ديگر در راه خواهد بود. امشب همه مردم مدينه در خوابند. امير مدينه هم، در خواب خوشى است. خواننده عزيز! مى دانم كه تو هم مثل من خيلى نگرانى. چند روز ديگر نامه به مدينه خواهد رسيد، آن وقت چه خواهد شد. آيا موافقى با هم به سوى حرم پيامبر برويم و براى امام خويش دعا كنيم؟ آنجا را نگاه كن! او كيست كه در اين تاريكى شب، به اين سو مى آيد؟ صورتش در دل شب مى درخشد. چقدر با وقار راه مى رود. شايد او مولايمان حسين(ع) باشد! آرى! درست حدس زدى. او كنار قبر جدّش، پيامبر مى آيد تا با او سخن بگويد. پس به نماز مى ايستد تا با معبود خود، راز و نياز كند، او اكنون به سجده رفته و اشك مى ريزد. مى خواهى صداى امام را بشنوى؟ گوش كن: "بار خدايا! تو مى دانى كه من براى اصلاح امّت جدّم قيام مى كنم. من براى زنده كردن امر به معروف و نهى از منكر، آماده ام تا جانم را فدا كنم. يزيد مى خواهد دين تو را نابود كند تا هيچ اثرى از آن باقى نماند. من مى خواهم از دين تو دفاع كنم".40 اين سخنان، بوى جدايى مى دهد. گويى امام تصميم سفر دارد و اين آخرين نماز او در حرم پيامبر است. آرى! او آمده است تا با جدّ خويش، خداحافظى كند. جانم فداى تو اى آقايى كه در شهر خودت هم در امان نيستى! شمشيرها، در انتظار رسيدن نامه يزيد هستند تا تو را كنار قبر جدّت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) شهيد كنند. يزيد مى خواهد تو را در همين شهر به قتل برساند تا صداى عدالت و آزادگى تو، به گوش مردم نرسد. او مى داند كه حركت و قيام تو سبب بيدارى جهان اسلام خواهد شد، امّا تو خود را براى اين سفر آماده كرده اى، تا دين اسلام را از خطر نابودى نجات دهى و به تمام مردم درس آزادگى و مردانگى بدهى. سفر تو، سفر بيدارى تاريخ است. سفرِ زندگى شرافتمندانه است. لحظاتى امام در سجده به خواب مى رود. رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را مى بيند كه آغوش خود را مى گشايد و حسينش را در آغوش مى گيرد. سپس، پيامبر ميان دو چشم او را مى بوسد و مى فرمايد: "اى حسين! خدا براى تو مقامى معيّن كرده است كه جز با شهادت به آن نمى رسى".41 ... ✨🌺الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌺✨ http://eitaa.com/joinchat/3843096576Cf7a42801db ♥️تاظهور دولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ❀🍃✿🍃❀🌴❤️🌴❀🍃✿🍃❀