ماجرای دزدی شوهرم از من
قسمت سوم وپایانی
به خاطر مادرم به وطنم بازگشتم در حالیکه گواهینامه جراحی زیبایی داشتم در بزرگترین بیمارستان مشغول به کار شدم . واین از فضل پروردگارم بود .بعد ازیکسال
یکی از روزها من و چند دکتر را برای یک مورد فوری فرا خواندند برای عمل دو نفر که اعضایشان در حادثه رانندگی قطع شده بود ، آنها را هشت ساعت عمل کرده و بخیه زدیم .
سپس از اتاق عمل بیرون آمدم .... از حال آنها پرس و جو کردم . پرسنل بیمارستان پرونده آن دو نفر را به من دادند وقتی به آن نگاه کردم شوکه شدم و گذشته ام جلوی چشمانم آمد !
آن دو نفر که آنها را جراحی کرده بودیم آنها کسی جز شوهر سابقم و زنش نبودند !!
سبحان الخالق ، خداوندی که جزا عقاب آنها را پیش من آورده بود !!
بعد از اینکه حالشان بهتر شد شوهرم مرا شناخت و از من عذر خواهی کرد به خاطر همه بلاهایی که سرم آورده بود ..
او گفت : مرا ببخش و نفرینم نکن به خدا قسم که مرگ را به چشمان خود دیدم ...
گفتم چطور نفرینت کنم درحالیکه رب العالمین تو را اینگونه نزد من آورد ؟!
به شرطی که اموالم را به من باز گردانی تو را خواهم بخشید .
او رفت و خانه را فروخت و همه چیز را به من بازگرداند حتی بیشتر از حقم را ..
حمد وسپاس برای خداوندی که حقم را به من بازگرداند اگر چه بعد از سالها ...🌺
#پایان
برگرفته از خاطرات یک پزشک 🌹
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae